گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
حجر بن عدي کندي (حجر الخیر)



اشاره
حجر بن » و « حجر الخیر » از طایف کنده و اهل کوفه کنیه اش ابو عبدالرحمن، معروف به « عدي بن معاویه بن جبله » حجر فرزند
در مدینه خدمت رسول خدا « هانی بن عدي » است، وي از فضلا و بزرگان مهاجرین صدر اسلام بود، و به همراه برادرش « ادبر
.( صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و به آیین اسلام گروید.( 1
حجر بن عدي، افسري دلاور و رزمنده اي فداکار بود، او در زمان خلافت عمر بن خطاب در جنگ هاي قادسیه و فتح شام
را که بعداً محل شهادت او گردید فتح نمود. « مرج عذراء » شرکت کرد و سرزمین
وي پس از قتل عثمان خلیفه سوم، در زمره یاران با وفا و شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام گردید و در جنگ هاي
جمل، صفین و نهروان مردانه جنگید و از حکومت به حق حضرت علی علیه السلام دفاع نمود، و او نیز پس از شهادت آن
حضرت به جمع یاران و انصار امام حسن مجتبی علیه السلام پیوست و همواره در راه دفاع از حقانیت خاندان پیامبر تلاش نمود
نزدیکی شام با گروهی از شیعیان و مدافعین حریم اهل بیت پیامبر در سال 51 هجري به دست « مرج عذراء » تا سرانجام در
جلادان معاویه به شهادت رسید و در همان مکان که هم اکنون مزار عاشقان و شیفتگان کربلاییان است، و در کنار مرقد
.( مطهرش دعا مستجاب است، به خاك سپرده شد.( 2
از او دو فرزند به نام عبداللَّه و عبدالرحمن باقی ماند که این دو نیز پس از سالیانی، در
زمان حکومت مصعب بن زبیر به جرم ارادت به خاندان رسالت چون پدر بزرگوارشان، در رکاب مختار به شهادت رسیدند و
.( روح مطهرشان به مولا و مقتدایشان امیرالمؤمنین علیه السلام ملحق گردید، جزاهم اللَّه عن الاسلام خیرالجزاء.( 3
حجر و زهد و پارسایی
حجر و استجابت دعا
پیشگویی امام از شهادت حجر و یارانش
بیعت با امام
حجر و بسیج مردم کوفه در جنگ جمل
فداکاري حجر در جنگ صفین
حمایت حجر در عزیمت به شام و دعاي امام
هدایتگري امام با حجر در شرایط حساس
نبرد حجر با حجر بن یزید در صفین
نقش دلاورانه حجر در جنگ نهروان
حجر در مصاف با ضحاك بن قیس فهري
نگرانی حجر در شب نوزدهم رمضان
حجر بن عدي کنار بستر امام
حجر در رکاب امام مجتبی
جنایات معاویه و کارگزارانش با شیعیان علی
حاکمان خودکامه در کوفه و اعتراض حجر
توریه حجر از لعن به امام
فشار اقتصادي بر حجر و یارانش
دستگیري حجر و یارانش
زیاد و جمع آوري شهود علیه حجر
حجر و یارانش در قتلگاه مرج عذراء
زیاد و تأکید بر قتل حجر و یارانش
آخرین تصمیم
به خون نشستن حجر و یارانش
اسامی شهدا
بازتاب شهادت حجر در بین مردم
معاویه و پاسخ هاي بی اساس
*****
. ر. ك: الاصابه، ج 2، ص 37 ؛ اسد الغابه، ج 1، ص 385 ؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 8، ص 51
. ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 386 ؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 8، ص 52
. الاصابه، ج 2، ص 39
حجر و زهد و پارسایی
حجر بن عدي با این که افسري دلاور و رزمنده اي بی باك بود اما در زهد و پارسایی و عبادت و شب زنده داري مشهور و
.( معروف بود که بزرگانی بسیار درباره عبادت و تقواي او مطالب زیادي نوشته اند:( 1
*****
البدایه و النهایه
. ابن کثیر، ج 8، ص 54
حجر و استجابت دعا
.( نقل می کند: حجر داراي کرامت و مستجاب الدعوه و تسلیم رضاي خدا بود.( 1 « شذرات » علامه امینی از کتاب
*****
. الغدیر، ج 11 ، ص 54
پیشگویی امام از شهادت حجر و یارانش
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده است:
یا اهل العراق، سَیقُتَلُ فیکم سبعه نفرٍ (هم من خیارکم) بعذراء، مَثَلهم کمثل اصحاب الاُخدود (و فی لفظ آخر، حجر بن عدي و
أصحابه کأصحاب الاُخدود) و ما نقموا منهم الاّ أن یؤمنوا بااللَّه العزیز الحمید؛
اي مردم کوفه، هفت نفر از برگزیدگان شما را در محلی به نام عذراء می کشند که آنان مثل اصحاب اُخدودند( 1) (و در
عبارتی دیگر آمده فرمود: حجر بن عدي و یاران او، که همچون اصحاب اخدود می باشند) آنها را تنها به خاطر ایمان به
.( خداي عزیز و حمید آزار و اذیت نموده و به قتل می رسانند.( 2
امیرالمؤمنین علیه السلام با این سخن کوتاه از ایمان راسخ حجر و یارانش و نیز شهادت آنان در راه خدا خبر داده است.
*****
اصحاب اُخدود همان گروهی هستند که خندق هاي آتش درست می کردند و مؤمنین را در آن آتش ها می سوزاندند تا
دست از ایمان و اعتقاد مسیحیت بردارند و آیین یهود را بپذیرند، اما آنها شهادت را پذیرا شده و در آتش اصحاب اخدود
سوختند، اما دست از ایمان خود برنداشتند.
. تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 57 ؛ و آنچه در پرانتز است در الغدیر، ج 11 ، ص 54
پیشگویی امام از شهادت حجر و یارانش
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده است:
یا اهل العراق، سَیقُتَلُ فیکم سبعه نفرٍ (هم من خیارکم) بعذراء، مَثَلهم کمثل اصحاب الاُخدود (و فی لفظ آخر، حجر بن عدي و
أصحابه کأصحاب الاُخدود) و ما نقموا منهم الاّ
أن یؤمنوا بااللَّه العزیز الحمید؛
اي مردم کوفه، هفت نفر از برگزیدگان شما را در محلی به نام عذراء می کشند که آنان مثل اصحاب اُخدودند( 1) (و در
عبارتی دیگر آمده فرمود: حجر بن عدي و یاران او، که همچون اصحاب اخدود می باشند) آنها را تنها به خاطر ایمان به
.( خداي عزیز و حمید آزار و اذیت نموده و به قتل می رسانند.( 2
امیرالمؤمنین علیه السلام با این سخن کوتاه از ایمان راسخ حجر و یارانش و نیز شهادت آنان در راه خدا خبر داده است.
*****
اصحاب اُخدود همان گروهی هستند که خندق هاي آتش درست می کردند و مؤمنین را در آن آتش ها می سوزاندند تا
دست از ایمان و اعتقاد مسیحیت بردارند و آیین یهود را بپذیرند، اما آنها شهادت را پذیرا شده و در آتش اصحاب اخدود
سوختند، اما دست از ایمان خود برنداشتند.
. تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 57 ؛ و آنچه در پرانتز است در الغدیر، ج 11 ، ص 54
بیعت با امام
پس از قتل عثمان، مهاجرین و انصار و شخصیت ها و بزرگانی که در مدینه بودند دور خانه امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع
کردند و با آن حضرت دست بیعت دادند و در راه اطاعت از ایشان تا پاي جان اعلان وفاداري نمودند.
شیخ مفید از جمله شیعیانی را که در آن روز با حضرت علی علیه السلام بیعت کرده اند نام محمد بن ابی بکر، مالک اشتر
نخعی، کمیل بن زیاد، صعصعه بن صوحان، سلیمان بن صرد خزاعی، رشید هجري، اویس قرنی، حارث همدانی و... نام برده
است که این گروه ها با میل و رغبت و رضایت قلبی به محضر امام علیه
السلام شرفیاب شدند و بیعت کردند و پیمان بستند که در صلح و جنگ از آن حضرت اطاعت نمایند. بنابراین حجر بن عدي
.( در زمره مهاجرانی است که در اولین فرصت با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کرد و اعلان اطاعت و فرمانبرداري نمود.( 1
*****
.101 - ر. ك: کتاب الجمل، ص 114
حجر و بسیج مردم کوفه در جنگ جمل
قبل از آن که آتش جنگ جمل توسط سران ناکثین بر افروخته شود، امیرالمؤمنین از ربذه و ذي قار نمایندگانی از جمله
عبداللَّه بن عباس و محمد بن ابی بکر را به جانب مردم کوفه فرستاد تا پیام حضرت را مبنی بر بسیج عمومی براي مقابله با
.( جنگ افروزان جمل ابلاغ نمایند.( 1
بر خلاف ابو موسی که حاضر به همکاري با امام نبود، افرادي چون حجر بن عدي بدون درنگ در حمایت از خواسته آن
حضرت پاسخ مثبت داد و سخنان بسیار جالب و کوبنده اي نیز ایراد کرد به طوري که پس از گفتار حجر، مردم کوفه فریاد
برآوردند: ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و سلاح بر دوش گرفتند و از کوفه خارج شدند.
سخنان حجر بن عدي در آن روز که حکایت از عمق ایمان و اعتقاد او به امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندان آن حضرت
داشت، چنین بود:
أیّها الناس، هذا الحسنُ بنُ علی بن أبی طالب علیه السلام، و هو مَن عَرفتُم، أحدُ أبویه، النبیُّ الاُمیّ صلی الله علیه و آله و الآخر
الإمام الرَّضی المامونُ الوصیّ، و هو أحدُ اللَّذین لیس لَهما فی ألإسلام شبیه، سَیّدَي شبابِ أهل الجَنّه و سِّیديّ سادات العرب،
أکملهم صَلاحاً و أفضَلُهم عِلماً و عَمَلًا، و هو رسولُ أبیه إلیکم، یَدعوُکم إلی الحقّ و یَسأَلُکم النَّصر، فالسعیدُ
و اللَّه مَن وَدَّهُم و نَ َ ص رَهُم، و الشقیُّ مَن تخلَّفَ عنهم بِنفسه عن مُواساتِهم، فانْفِروا مَعه رَحمِکم اللَّهُ خِفافاً و ثِقالًا، و احتَسِبُوا فی
ذلک الأجر، فانّ اللَّه لا یُضیعُ أجرَ المُحسنین؛
اي مردم، این حسن بن علی بن ابی طالب است، او را خوب می شناسید و می دانید که جدش پیامبر اُمّی صلی الله علیه و آله و
پدرش امام و وصی پیامبر امین است. اي مردم، حسن بن علی و برادرش حسین بن علی در اسلام شبیه ندارند، آن دو، آقا و
سرور جوانان اهل بهشتند و سرور همه بزرگان عربند. این دو برادر، از نظر صلاحیت، اکمل عرب و از نظر علم و عمل برتر
آنانند و اکنون حسن بن علی چنین شخصیتی از طرف پدرش به سوي شما آمده و شما را به حق و براي یاري پدرش فرا می
خواند. به خدا سوگند سعادتمند کسی است که آنان را یاري کند و دوستشان بدارد و بدبخت کسی است که از آنان تخلف
نماید و در حقشان کوتاهی کند. بنابراین دعوت آن حضرت را اجابت کنید و با همه توان کوچ نمائید، خداوند شما را رحمت
کند و در این راه اجر و پاداش براي خود به حساب آورید، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند.
.( پس از پایان سخنان حجر، مردم برخاستند و اطاعت خود را اعلام نمودند.( 2
طبق نقل طبري، حجر بن عدي برخاست و گفت:
ایها الناس، اجیبوا أمیرالمؤمنین علیه السلام و انفروا خفافاً و ثِقالًا، مروا، أنا أوّلکم؛
اي مردم، امیرمؤمنان علیه السلام را اجابت کنید و هر چه زودتر با سلاح و تجهیزات به سوي بصره حرکت کنید که
.( من نخستین کسی هستم که حرکت خواهم کرد.( 3
حجر بن عدي در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان علی علیه السلام جنگید و از ولایت آن حضرت مردانه دفاع نمود، و به
.( همین مناسبت شعري سروده است.( 4
*****
تفصیل بیشتر اعزام نمایندگان امام علیه السلام به کوفه را در شرح حال عبداللَّه بن عباس، عمار یاسر، مالک اشتر و محمدبن
ابی بکر در همین اثر ملاحظه نمایید.
. کتاب الجمل، ص 255
. تاریخ طبري، ج 4، ص 485
که در « حجر بن عدي » شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 145 و در ج 8، ص 52 این اشعار را با تفاوتی در عبارت، نسبت به
جنگ صفین سروده، آورده است.
فداکاري حجر در جنگ صفین
حمایت حجر در عزیمت به شام و دعاي امام
در آغاز حرکت سپاه امام علیه السلام براي نبرد با لشکریان معاویه، حجر بن عدي، عمرو بن حمق و... اصرار ورزیدند که هر
چه سریع تر به جانب شام حرکت کنند و کار معاویه را یکسره نمایند.
حجر بن عدي پس از سخنان دلنشین عمرو بن حمق برخاست و گفت:
یا امیر المؤمنین، نحن بنو الحرب و أهلها، الذین نُلقحها و نَنتجها، قد ضارستنا و ضارسناها، و لنا أعوانٌ ذوو صلاح، و عشیرهٌ
ذات عدد، و...؛
اي امیر مؤمنان، ما فرزندان جنگ و شایسته ایم، ما جنگ را بارور ساخته و آن را به نتیجه می رسانیم، جنگ به ما دندان نشان
داده است و ما به او دندان نشان داده ایم، ما را عشیره و یارانی است که افراد و سلاح دارند و داراي رأي آزموده و شجاعت
پسندیده می باشند و زمام ما در اختیار تو است، اگر به خاور و مشرق بروي با تو می آییم و اگر به باختر و
مغرب روي آوري با تو خواهیم آمد و هر فرمانی که بدهی فرمان برداریم.
پس از آن حجر سخنان دل نشینی ایراد کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام از او پرسید: آیا همه قوم تو، هم چون تو معتقدند؟
عرض کرد: یا علی، من غیر از خوبی از آنها ندیده ام، و این دست من براي اطاعت و نیکو پذیرفتن فرمان تو از سوي آنان
.( آماده بیعت است. در این جا امام علیه السلام در حق او دعا کرد.( 1
*****
. وقعه صفین، ص 104 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 182
هدایت گري امام با حجر در شرایط حساس
در بحبوحه عزیمت سپاهیان عراق به جانب شام، به امام علیه السلام خبر دادند دو نفر از افسران رشید و جان بر کف سپاه یعنی
در میان جمعی از شیعیان از مردم شام تبري جسته و آنان را مورد لعن و شتم قرار داده اند. « حجر بن عدي » و « عمرو بن حمق »
بعد از اطلاع امام از قضیه، ضمن این که تأکید نمود که خود و یارانش بر حق و دشمنانش بر باطلند، جهت آگاهی دادن به
یاران و شیعیانش که هیچ گاه به انحراف نروند در پاسخ حجر بن عدي و عمرو بن حمق فرمود:
کرهتُ لکم أن تکونوا لعّانین شتّامین، لا تشتمون و تتبرؤون، و لکن لو وصفتم مَساوي أعمالهم، فقلتم: من سیرتهم کذا و کذا،
و من عملهم کذا و کذا، کان أصوب فی القول، و أبلغ فی العُذر...،
دوست ندارم که شما یاران علی، لعن کننده و دشنام دهنده باشید، بنابراین فحش ندهید و تبّري نجویید، و اگر بدي هاي آنان
و رفتار و کردار ناپسندشان را بازگو کنید، پسندیده تر و رساتر خواهد بود، و اگر
به جاي لعن و نفرین ایشان بگویید:
اللّهم أحقن دماءنا و دمائهم، و أصلح ذات بیننا و بینهِم، و أهدهم مِن ضلالتهم حتی یَعرِف الحقَّ منهم مَن جَهَله، و یرعويَ الغیِّ
و العدوان مَن لَهِج به، کان هذا أحبُّ إلیَّ و خیراً لکم؛
خداوندا خون هاي ما و خون هاي آنان را حفظ کن، و میان ما و آنان صلح و آرامش برقرار نماي و آنان را از گمراهی به راه
راست هدایت فرماي تا هر یک از آنها که حق نمی شناسد، بشناسد و هر کس از ایشان به ستم و عدوان گراییده است، دست
.( از ستم بردارد، که چنین دعایی براي من دوست داشتنی تر و براي شما هم بهتر خواهد بود.( 1
*****
وقعه صفین، ص 103 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 181 همین حدیث با کمی تفاوت در عبارت در نهج البلاغه خطبه 206
نقل شده است.
نبرد حجر با حجر بن یزید در صفین
حجر بن عدي در معرکه صفین مردانه و با کمال ایمان و وفاداري می جنگید و هر خطري را در راه حمایت از امیرالمؤمنین
حجر » علیه السلام و حقانیت آن حضرت به جان می خرید از این رو هنگامی که حجر بن یزید پسر عمویش معروف به
1) به میدان آمد، حجر بن عدي بلافاصله به مقابله او رفت، و هر کدام می کوشیدند رقیب خود را از پاي درآورند. )« الشر
از سپاه معاویه به کمک حجر الشر شتافت و نیزه اي به حجر بن عدي وارد کرد و او را مجروح نمود. یاران « خزیمه بن ثابت »
حجر بن عدي در میان سپاه علی علیه السلام به خزیمه حمله نمودند و او را به هلاکت رساندند و حجر
از سپاه « حکم بن أزهر » بن یزید هم چون جان خود را در خطر دید از معرکه گریخت. ولی حجر الشر مجدداً به میدان آمد و
حجر » از لشکر امام علیه السلام « رفاعه بن ظالم حمیري » امام علیه السلام به جنگ او رفت ولی به شهادت رسید، پس از او
الحمد للَّه الذي قتل حجراً بالحکم » : را به هلاکت رساند و به سوي یاران خود بازگشت. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود « الشر
«. بن ازهر؛ خداي را سپاس که حجر را در قبال خون حکم بن ازهر به هلاکت رساند
.( این واقعه در روز هفتم ماه صفر سال 37 هجري( 2) که از روزهاي سخت صفین بوده است، اتفاق افتاد.( 3
*****
ابن حجر در الاصابه، ج 2، ص 39 می نویسد: حجر بن یزید از قبیله کندي کوفه بود و او در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله
چون به حجر الخیر (حجر نیک سیرت) معروف است و « حجر بن عدي » است؛ زیرا « حجر الشر » اسلام آورد، اما معروف به
حجر بن یزید را به حجر الشر (حجر بد سیرت) نامیده اند که با هم فرق داشته باشند.
جنگ صفین اوائل شوال 36 هجري درست نه ماه و چند روز پس از حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد و تا اواسط
صفر 37 هجري با قبول حکمیت به پایان رسید و در این جنگ خانمانسوز بیش از یک صد هزار نیرو از هر دو سپاه کشته شد
و مسعودي در مروج الذهب، ج 2، ص 404 ، کشته هاي سپاهیان علی علیه السلام را بیست هزار نفر و کشته هاي سپاه معاویه را
نود هزار که جمع آن یک صد و ده
هزار است، ذکر می کند.
. وقعه صفین، ص 243 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 195
نقش دلاورانه حجر در جنگ نهروان
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام خبر جنایت خوارج (قبل خبّاب و خانواده اش و حارث بن مره، فرستاده خود را شنید) از
پایگاه خوارج نهروان را صادر نمود تا قاتلان آن بی « حروراء » عزیمت به جانب شام منصرف شد و دستور حرکت به جانب
گناهان را به کیفر شان رسانده و خطر این گروه سرکش نادان را دفع نماید.
اما قبل از آن که امام علیه السلام دست به شمشیر ببرد به پیروي همیشگی از رسول خدا صلی الله علیه و آله خود ابتدا آنان را
موعظه نمود و پرچم امان به ابوایوب انصاري صحابی بزرگ پیامبرصلی الله علیه و آله داد تا به میان خوارج ببرد و هر کس در
پشت پرچم او قرار گیرد از خطر مصون باشد، و نیز امام فرمود: هر کس به کوفه برود و از این گروه فاصله بگیرد در امان است
که صد نفر آنان دور پرچم ابوایوب جمع شدند و امام علیه السلام آنان را بخشید و سایرین بر مخالفت خود با آن حضرت
.( علیه السلام اصرار ورزیدند و آماده جنگ شدند.( 1
امام باز هم براي هدایت آنان خطبه اي خواند و در نصیحت آنان اصرار ورزید( 2) ولی سودي نبخشید، به ناچار چون حضرت
و « حجر بن عدي » از هدایت آن قوم لجوج و احمق مأیوس شد به آرایش سپاه پرداخت و فرماندهی میمنه سپاه خود را به
و پیاده نظام را « ابو ایوب انصاري » فرماندهی سواره نظام را به « معقل بن قیس » و به قولی « شبث بن ربعی » میسره سپاه را به
.( سپرد.( 3 « ابو قتاده انصاري » به
مردانه جنگید و از عهده فرماندهی میمنه سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام را به خوبی « حجر بن عدي » در این جنگِ ناخواسته
برآمد.
*****
در همین اثر ملاحظه نمایید. « ابو ایوب انصاري » همان مدارك، توضیح بیشتر را در شرح حال
. نهج البلاغه، خطبه 36
. تاریخ طبري، ج 5، ص 85 ؛ ر. ك: کامل ابن اثیر، ج 2، ص 405
حجر در مصاف با ضحاك بن قیس فهري
پس از ماجراي غم بار حکمیت به معاویه خبر رسید که حضرت علی علیه السلام مجدداً آماده جنگ شده و به سوي شام
لشکر کشی خواهد کرد، این خبر او را به وحشت انداخت لذا به تمامی نواحی شام سفیرانی اعزام نمود و مردم را براي جنگ
دیگري با امیرالمؤمنین علیه السلام فرا خواند، و قبل از آن که نیروهاي متشکل خود را به سوي عراق و مقابله با سپاه امام علیه
السلام حرکت دهد دست به کارهاي ایذائی و فرستادن افراد سخت دل و خونریز به جانب بلاد تحت فرمان حضرت امیر علیه
السلام زد تا با این کار، دل شیعیان و علاقه مندان به آن حضرت را بلرزاند و در اراده و تصمیم پیروان آن حضرت خلل ایجاد
نماید، بر این اساس، ضحاك بن قیس را با سه تا چهار هزار نیرو به اطراف کوفه فرستاد و به او دستور داد تا هر جا که می
تواند پیشروي کند و به تمام افرادي که در اطاعت علی علیه السلام هستند حمله نماید، اموال آنان را غارت نموده و حتی
الامکان صبح در یک مکان و شب در مکان دیگري باشد. و سفارش اکید کرد: چنان که به تو خبر دادند که نیروهایی از
جانب علی
به مقابله با تو می آید حتی الامکان از جنگ با آنها بر حذر باش و خود را درگیر آنان نکن.
ضحاك - این مرد خونخوار و قسی القلب - پیش روي کرد و به هر جا از اطراف کوفه دست یافت حمله برد و اموال مردم را
غارت کرد و در منزل ثعلبیه (بین راه مکه و کوفه) بر حاجیان حمله کرد و کالاهاي آنان را به غارت برد و در بین راه کوفه و
و همراهانش را گرفت و به قتل « عمرو بن عمیس ذهلی » برادرزاده عبداللَّه بن مسعود به نام « قُطقطانه » کربلا در محلی به نام
رساند.
وي در مدت کوتاهی با جنایات هولناك خود چهره تاریخ را سیاه و ننگین نمود. چون این خبر مولمه و وحشتناك به حضرت
علی علیه السلام رسید مردم را جمع نمود و براي آنان سخنانی ایراد کرد و فرمود:
یا أهل الکوفه، اخرجوا الی العبد الصالح عمرو بن عمیس، و الی جیوش لکم قد أُصیب منهم طَرَف، اخرجوا فقاتلوا عدوَّکم و
امنعوا حریمکم إن کنتم فاعلین؛
اي مردم کوفه، اگر می خواهید کاري انجام دهید، برخیزید و به جایی که بنده صالح خدا، عمرو بن عمیس و سپاهیان شما به
قتل رسیده اند بروید و با دشمنان خود بجنگید، و از حریم خود دفاع کنید.
اما مردم کوفه با ضعف و سستی با سخنان و درخواست امام علیه السلام برخورد نمودند لذا حضرت باز خطاب به آنها فرمود:
و اللَّه لوددتُ أنّ لی بکل ثمانیه منکم رجلًا منهم، و یحکم اخرجوا معی، ثم فرّوا عنّی ما بدالکم، فو اللَّه ما أکره لقاء ربّی علی
نیّتی و بصیرتی، و فی ذلک روح
لی عظیم، و فرج من مناجاتکم و مقاساتکم؛
به خدا سوگند، دوست داشتم عوض هر هشت نفر شما( 1) یک نفر از آنان با من بودند، واي بر شما، نخست با من بیرون آیید
و بر فرض که می خواهید بگریزید و پشیمان شدید بعد بگریزید، به خدا سوگند من با همین نیت و بصیرت، خود از (کشته
شدن) و دیدار خدا کراهت ندارم، بلکه در ملاقاتم با خدا گشایش و رحمت است و از دورویی با شما آسوده خواهم شد.
حجر بن » پیش رفت و در آن جا « غریّین » سپس امام علیه السلام از منبر فرود آمد و پیاده حرکت کرد و تا به محلی به نام
.( را فرا خواند وبراي او رایتی به فرماندهی چهار هزار تن آماده نمود، و او را به تعقیب ضحاك فرستاد.( 2 « عدي
ابن ابی الحدید درباره پی گیري حجر از ضحاك چنین نقل می کند: چون حجر بن عدي از کوفه بیرون رفت وارد سماوه شد
از وابستگان رباب همسر حضرت سیدالشهدا علیه السلام روبرو شد، امرء القیس و بستگانش حجر « امرء القیس بن عدي » و با
را براي رسیدن به مقصد و راه هایی که در آن آب باشد (تا به زحمت نیفتند) راهنمایی کردند و حجر به سرعت در تعقیب
ضحاك شتافت تا در نواحی تدمُر (یکی از شهرهاي باستانی شام) به ضحاك رسید و در برابر او و نیروهایش مصاف داد و
تعداد نوزده نفر از سربازان ضحاك را به هلاکت رسانید و از یاران حجر تنها دو نفر به شهادت نایل آمدند، و چون شب فرا
رسید ضحاك و سپاهیانش از تاریکی شب استفاده کردند و از ترس
.( نابودي از محل گریختند، و حجر فردا صبح که فرا رسید اثري از ضحاك و نیروهایش را نیافتند.( 3
*****
عوض صد نفر شما یک نفر از آنان با من » : در الغارت، ص 423 ، چاپ استاد فقید محدث ارموي آمده که حضرت فرمود
.« بودند
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 116
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 117
نگرانی حجر در شب نوزدهم رمضان
حجر بن عدي در شب نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه مشغول عبادت و شب زنده داري بود ولی از رفت و آمد ابن ملجم،
اشعث، شبیب و وردان دریافت که توطئه اي در کار است و در فکر ضربه زدن به رکن عالم هستی امیرالمؤمنین علیه السلام
هستند. لذا خطاب به اشعث گفت: اي اعور (یک چشم)، قصد کشتن علی را داري؟ این را گفت و از درِ مسجد به سوي خانه
امیرالمؤمنین علیه السلام خارج شد تا آن حضرت را از آن چه دیده و شنیده است با خبر سازد و نگرانی خود را به اطلاع آن
حضرت برساند تا در رفت و آمد خود احتیاط بیشتري به کار بندد، اما هزاران اسف و اندوه که قضا بر آن شد که حضرت از
راهی دیگر به مسجد آید و قبل از آن که، حجر آن حضرت را زیارت کند، امام علیه السلام به داخل صحن مسجد شد و به
نماز ایستاد و ابن ملجم کار خود را کرد و ضربه مسموم خود را بر فرق مبارك آن مظلوم تاریخ و وصی خاتم، علی مرتضی
علیه السلام فرود آورد!
قُتِل » : حجر هنگامی که به مسجد وارد شد، دید مردم فریاد شان بلند است و می گویند
.(1).«! امیرالمؤمنین؛ علی را کشتند! علی را شهید کردند
*****
شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 117 ؛ تفصیل بیشتر ضربت خوردن و شهادت امیر مؤمنان صلی الله علیه و آله را در بخش آخر
اثر دیگر مؤلف ملاحظه نمایید. « تجلی امامت » کتاب
حجر بن عدي کنار بستر امام
کیف لی بک إذا دعیت الی البراءه منّی فما عساك أن » : امام علیه السلام در مدت بیماري روزي به حجر بن عدي فرمود
و اللَّه » : حجر گفت «؟ تقول؟ اي حجر، چه حالی خواهی داشت وقتی تو را به اعلان بی زاري از من بخوانند، چه خواهی گفت
لو قُطِعتُ بالسیف إرباً إرباً و اُضرم لی النار و اُلقیت فیها لآثرت ذلک علی البراءه منک؛ یا امیرالمؤمنین به خدا سوگند، اگر با
شمشیر قطعه قطعه ام کنند و آتش افروزند مرا در آن افکنند، دست از دوستی شما نخواهم کشید و جز به مدح شما لب
«. نخواهم گشود
وفَّقت لکل خیر یا حجر، جزاك اللَّه خیراً عن أهل بیت نبیّک؛ خداوند تو را در نیل به همه » : امیر مؤمنان علیه السلام فرمود
«. خیرات موفق دارد و تو را از جانب خاندان پیامبرت پاداش نیکو عطا فرماید
سپس در این موقع امام علیه السلام شیر طلب کرد و خورد، ناگهان یادش آمد که براي قاتلش ابن ملجم از این شیر چیزي
«. ألا و انه آخر رزقی من الدنیا؛ آگاه باشید همانا این آخرین روزي من از دنیا بود » : نگذاشته و اظهار تأسف کرد و بعد فرمود
محمد بن حنفیه می گوید: پدر مرا به خدا قسم داد که براي غذاي ابن ملجم هم شیر ببرم و او را از شیر، سیراب کنم! من
اطاعت کردم و براي ابن ملجم شیر
.( بردم.( 1
آري، در عالم هستی همواره جاي علی علیه السلام خالی است و تاریخ مانند او را نخواهد دید که کسی تا دم مرگ با قاتلش
چنین عمل نماید!
*****
. بحارالانوار، ج 42 ، ص 290
حجر در رکاب امام مجتبی
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام با فرزند گرامیش حسن بن علی علیه السلام بیعت نمود و اطاعت و فرمانبرداري از
.( دستوراتش را گردن نهاد و در جنگی که بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه رخ داد شرکت نمود.( 1
برخی از یاران و همراهان، جهت آزار و اذیت، بر امام علیه السلام خرده گرفتند ولی اصحاب مخلص و شیعیان راستین چون
قیس بن سعد و حجر بن عدي و... بر وفاداري خود باقی ماندند و ذره اي از ایمان و اخلاص خود نسبت به حجت خدا و امام
خویش سستی و عقب نشینی ننمودند و همواره تا آخر عمر بر این وفاداري ادامه دادند.
آري حجر هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح از ملازمین امام بود، و همواره وفاداري خود را در حمایت از خاندان نبوت
به اثبات رساند و در این راه پیش رفت تا جان خود را تقدیم جانان نمود.
*****
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ، ص 26
جنایات معاویه و کارگزارانش با شیعیان علی
معاویه براي رسیدن به حکومت و تسلط بر کشورهاي اسلامی از هیچ خدعه و نیرنگ یا ظلم و جنایات دریغ نمی کرد، او براي
رسیدن به خواسته هاي نفسانی خود دست به هر کاري می زد تا به مقصود خود برسد، اینک نمونه هایی از این جنایت ها را
نقل می کنیم.
*****
حاکمان خودکامه در کوفه و اعتراض حجر
شهر کوفه که روزگاري مرکز حکومت دادگستر امیرالمؤمنین علیه السلام بود پس از یک سال از شهادت آن حضرت -
درست از سال 41 هجري - دیگر امنیت مالی و جانی نداشت؛ زیرا معاویه افرادي را که به فرمانداري کوفه منصوب می نمود
دستور اکید می داد که با مردم به شدت و خشونت برخورد نمایند. لذا هنگامی که مغیره بن شعبه که مردي خودخواه و جاه
طلب بود را بر کوفه می گمارد به او گفت: من تو را به چند چیز سفارش می کنم هرگز از شتم و توهین به علی بن ابی طالب
چشم پوشی نکنی، و بر عثمان شفقت نموده و آمرزش بخواهی و بر یاران علی عیب جویی و لعن کنی و هرگز به سخن یاران
علی گوش ندهی و پیروان عثمان را به خود نزدیک ساخته و به گزارش هاي آنان گوش فرا می دهی. مغیره گفته هاي معاویه
را اجرا می کرد و از هیچ ظلمی ابا نداشت و امام علیه السلام را لعن و اصحاب او را شکنجه می کرد حجر بن عدي چون این
بل إیّاکم فذمّ اللَّهُ و لعن؛ بلکه تو، خدا را نکوهش می کنی و » : رفتار غیر اسلامی مغیره را دید، لب به اعتراض گشود و گفت
سپس « لعن می فرستی
1) و أنا أشهد أنّ مَن تذمّون و )«. یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامینَ بِالقسط شهداء للَّه »» : گفت: خداوند به ما چنین فرموده است
تعیّرون لأحقّ بالفضل و أنّ من تزکّون و تطهرون أولی بالذم؛ اي ایمان آورندگان، همگی شما قیام به قسط و عدل کنید و
اي مغیره، من گواهی می دهم کسانی را که تو نکوهش و عیب جویی می «. براي خدا شهادت دهید اگر چه به ضرر شما باشد
کنی شایسته فضیلت و ستایش اند و کسانی را که می ستایی حقاً شایسته تر به نکوهش و عیب جویی اند.
مغیره در خشم رفت و در پاسخ حجر گفت: واي بر تو، از امیر بترس و از خشم او در هراس باش که چه بسا خشم سلطان امثال
.( تو را هلاك خواهد کرد. مغیره این را گفت و از حجر جدا شد و نسبت به اعتراض او چشم پوشی کرد.( 2
*****
. نساء 4، آیه 135
. تاریخ طبري، ج 5، ص 254 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 137
توریه حجر از لعن به امام
ابن ابی الحدید می نویسد: مغیره در کوفه نه تنها براي رضایت معاویه غضب خدا را براي خود می خرید و به امام المتقین علی
علیه السلام سبّ و لعن می کرد بلکه دستور داد افرادي بالاي منبر بروند و در جمع مردم، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را لعن
و سب نمایند، و اگر کسی حاضر به این کار نمی شد او را تهدید به قتل می کرد. از جمله کسانی که تهدید به قتل شد.
مغیره حجر بن عدي را مجبور کرد بالاي منبر رود و در اجتماع مردم کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام را سبّ و لعن کند! اما
حجر بن
عدي بر خلاف نظر مغیره عمل کرد و با توریه توانست از این گناه نابخشودنی نجات یابد؛ زیرا او بالاي منبر رفت و در میان
أیها الناس، إنّ أمیرکم أمرنی أن ألعن علیاً، فالعنوه؛ اي مردم، امیر شما به من دستور داده که علی را لعن » : مردم چنین گفت
«. کنم، پس او را لعن کنید
مردم کوفه همه گفتند: خدا او را لعنت کند. اما مقصود حجر از این که گفت: او را لعن کنید و نیز قصد مردم کوفه از لعن،
.( مغیره بود نه حضرت علی علیه السلام.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 58
فشار اقتصادي بر حجر و یارانش
مغیره در اواخر ایام حکومتش در کوفه براي آن که حجر و یارانش را به سکوت و تسلیم وادار کند تا دیگر بر او اعتراض
نکنند و رفتار حکومت بنی امیه را به باد انتقاد نگیرند، دستور داد که کلیه حقوق آنان را از بیت المال مسدود نموده و
مستمري آنان را ندهند!
این اقدام غیر اسلامی از مغیره، سبب خشم و عصبانیت حجر و شیعیان گردید و منتظر فرصتی بودند تا عمل او را مورد انتقاد
شدید قرار دهند تا آن که در یکی از روزها که مغیره بالاي منبر کوفه در مدح عثمان و یارانش گزافه گویی کرد و درباره
امیرالمؤمنین علیه السلام و شیعیانش جسارت و هتاکی را از حد گذارند، حجر بن عدي با لحنی تند و آتشین به مغیره گفت:
إنک لا تدري بمن تُولع من هَرمک، أیها الانسان، مُر لنا بأرزاقنا و أعطیاتنا، فانک قد حبستها عنّا، و لیس ذلک لک...؛ آیا »
نمی دانی چه کسی را مورد لعن و نفرین قرار داده اي؟ اي
آدم، چرا حقوق مردم را قطع کرده اي، چرا از ارزاق و روزي ما جلوگیري می کنی، تو حق چنین رفتاري نداري. حاکم قبل از
تو در حقوق ما طمعی نداشت، تو بر ذم و نفرین امیرالمؤمنین علی علیه السلام حریص گشته اي و از مجرمان و گناهکاران
«! حمایت می کنی
مغیره چاره اي ندید جز این که سرش را به زیرانداخت و با حمایت مأموران ویژه به قصر خود بازگشت، در این موقع جمعی از
نزدیکان او از برخورد مسالمت آمیز او با حجر و شیعیان انتقاد کردند.
مغیره در پاسخ آنها گفت: شما اشتباه می کنید، من با این برخورد آرام و مسالمت آمیزم او را به کشتن داده ام ولی شما نمی
دانید، زیرا پس از من کسی زمام امر این شهر را به دست خواهد گرفت که تحمل پرخاشگري حجر را نخواهد داشت و بدین
ترتیب او را به قتل خواهد رساند، به علاوه عمر من به پایان رسیده و مایل نیستم افراد نیک نام این شهر به دست من کشته
شوند و موجب گردم که آنان سعادت مند شوند و من شقی و بدبخت گردم، و در نتیجه معاویه به عزت دنیا برسد و من به
.( عقوبت و خواري روز قیامت گرفتار شوم.( 1
.( حجر در حکومت زیاد بن امیه نیز دست از اعتراض به اقدامات ضد اسلامی او برنداشت.( 2
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 254 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 489 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 138
. ر. ك: الغدیر، ج 11 ، ص 38 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 139
دستگیري حجر و یارانش
زیاد بن ابیه پس از مرگ مغیره به سال 51 هجري از جانب معاویه با حفظ
سمت به حکومت کوفه منصوب شد و او هم حاکم بصره و هم حاکم کوفه بود، از این رو شش ماه را در بصره و شش ماه
دیگر سال را در کوفه حکومت می کرد، و موقعی که در بصره به سر می برد، عمرو بن حریث را به جانشینی خود انتخاب
کرده بود. اما حجر بن عدي و جمعی از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام در نبود زیاد فرصت را مغتنم شمردند و
آشکارا لعن بر معاویه را به زبان می آوردند و از اطاعت عمرو بن حریث سر باز زدند.
جاسوسان فوراً این خبر را به زیاد گزارش کردند، زیاد به محض اطلاع از این موضوع به کوفه بازگشت. زیاد با یک نقشه
ماهرانه، توانست گروهی از هوادارن حجر را از او جدا سازد و اطراف حجر را خالی کند، لذا در چنین موقعیتی، به شداد
رئیس پلیس دستور داد، حجر را دستگیر و طرفداران او را با شمشیر از جلو راه بردار.
شداد به دستور زیاد، با نیروهاي خود، با هواداران حجر به زد و خورد پرداخت و درگیري شدیدي رخ داد، و جمعی مجروح و
مصدوم شدند و عده اي فرار کردند، حجر پس از مقاومت بسیار چون یاران خود را اندك یافت دستور ترك مخاصمه داد تا
1) را فرا خواند و به )« محمد بن اشعث » جانشان محفوظ بماند و خود را هم پنهان نمود. چون زیاد از دستگیري حجر عاجز شد
او گفت: یا باید حجر را دستگیر کنی و تحویل دهی، یا تو را می کشم. محمد بن اشعث مهلت خواست تا شاید حجر را
دستگیر و تحویل او نماید، و
زیاد سه روز به او مهلت داد.
از جانب دیگر حجر بن عدي غلام خود را به نزد محمد اشعث فرستاد تا از زیاد براي او و چند نفر از همراهانش امان بگیرد و
قبل از هر تصمیمی آنان را به نزد معاویه بفرستد، تا او هر چه خواست براي ایشان تصمیم بگیرد.
محمد بن اشعث همراه گروهی که جریر بن عبداللَّه، عبداللَّه بن حارث، و حجر بن یزید (حجر الشر) در میان آنان بودند به نزد
زیاد رفتند و براي حجر امان گرفتند که براي او و یارانش مزاحمتی ایجاد نکند و او را به شام نزد معاویه بفرستد تا معاویه
درباره او و همراهانش تصمیم بگیرد. زیاد به آنان پاسخ مثبت داد و در نتیجه حجر را به نزد زیاد آوردند. سخنانی بین او و
زیاد رد و بدل شد و در آخر زیاد به او گفت: به خدا قسم، من بر بریدن رگ گردن تو شیفته ام!
حجر هم در پاسخ او گفت: تو به من امان بده تا نزد معاویه عقیده خود را بگویم. زیاد خواسته او را پذیرفت و دستور داد تا او
را زندان کردند، زیاد گفت: اگر این امان را نمی دادم بدون زدن گردنت از این جا حرکت نمی کردم. اما وقتی حجر را از
اللّهم انی علی بیعتی لا أقیلها و لا أستقیلُها سماعَ اللَّه و الناس؛ بار » : نزد زیاد بیرون می بردند با صداي بسیار بلند، فریاد برآورد
.(2)«. خدایا، من بر همان بیعت سابق هستم نه از عقیده ام برگشته ام و نه برمی گردم، خدا و مردم بشنوند و بدانند
اما زیاد پس از زندان کردن حجر، دستور
داد تمام یاران حجر را دستگیر نمودند و هر کدام را که می آوردند قبل از آن که او را زندانی کنند با ضربات شلاق و یا
سخنان موهن و رکیک از این یاران با وفاي امیر مؤمنان علیه السلام استقبال می کردند و بعد آنها را در کنار حجر به زندان
.( می انداختند.( 3
*****
محمد بن اشعث، از فرزندان اشعث بن قیس است و او هم مثل پدرش یک مسلمان وارسته و استواري نبود.
.145 - 489 ؛ الآغانی، ج 17 ، ص 141 - 256 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 492 - تاریخ طبري، ج 5، ص 265
.145 - 489 ؛ الآغانی، ج 17 ، ص 141 - 256 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 492 - تاریخ طبري، ج 5، ص 265
زیاد و جمع آوري شهود علیه حجر
زیاد که قصدي جز کشتن حجر و یارانش در سر نداشت و تمام تلاش و همتش را در کشتن آنان به کار می برد و چون به
خاطر امانی که داده بود خودي نمی توانست آنان را بکشد، به ناچار بایستی راه دیگري را برود تا آن مردان حق به دست
معاویه به شهادت برسند. لذا قبل از آن که زندانیان کوفه (حجر و یارانش) را به شام بفرستد چهار نفر از سران شهر و افراد
قیس بن » رئیس یک چهارم تمیم و همدان و « خالد بن عرفطه » رئیس یک چهارم کوفه و « عمرو بن حریث » بزرگ قبایل چون
رئیس محله مذحج و اسد را جمع کرد و آنها را مجبور کرد طوماري « بُرده بن أبی موسی » رئیس محله کنده و ربیعه و « ولید
با جمعی از فریب خوردگان، مردم « حجر بن عدي » درست کنند که
را دور خود جمع کرده و آشکارا به خلیفه سوم لعن و نفرین نموده و با امیرالمؤمنین معاویه بن ابی سفیان سر جنگ دارند و بر
این عقیده اند که خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله از آن خاندان ابوطالب است و بس.
اما زیاد چون شهادت این چهار نفر را براي نابودي حجر و یارانش کافی نمی دانست، دستور داد مردم کوفه گرد آمدند و از
میان هفتاد نفر از قریش در کوفه که سابقه عداوت و دشمنی با خاندان پیامبر داشتند، افرادي از جمله: عناق( 1) بن شرحبیل
تمیمی و دیگري ابو بُرده فرزند ابو موسی اشعري امضا گرفت که حجر و یارانش آماده جنگ با معاویه هستند و جالب این که
عناق به حدي کینه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در دل داشت که گفت: اسم مرا در اول نامه بنویسید. زیاد پس از آن از
کسانی که ظاهراً در صلاح و دین داري معروف بودند و به امیر مؤمنان علیه السلام علاقه اي نداشتند، مثل عمر سعد، شمر بن
ذي الجوشن، شبث بن ربعی و زجر بن قیس و... که جمع شان به چهل و چهار نفر می رسید، امضا گرفت که حجر و یارانش
با پسر ابوسفیان سر جنگ دارند.
پس از تکمیل شدن طومارها و گرفتن شهادت ها، زیاد بن ابیه خدا را شاهد و گواه گرفت که در کشتن و بریدن رگ کردن
.( حجر و یارانش خواهد کوشید.( 2) زیاد علاوه بر شاهدان، به جعل امضا پرداخت تا حجت را بر معاویه تمام کند.( 3
*****
« عثمان بن شرحبیل » و در الغدیر « عناق بن شرحبیل » در تاریخ طبري کلمه
ضبط شده است.
. 268 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 496 - الغدیر، ج 11 ، ص 47 ؛ ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 269
. 268 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 496 - الغدیر، ج 11 ، ص 47 ؛ ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 269
حجر و یارانش در قتلگاه مرج عذراء
1) رسیدند، در همان جا از جانب معاویه دستور آمد همه آنان را در )« مرج عذراء » این گروه چهارده نفري حق طلب، چون به
همان محل زندانی کنند تا تصمیم خود را درباره آنان اعلام نماید. بدین ترتیب حجر و یارانش در مرج عذراء زندانی شدند.
.(2)
کردند به یاد خاطره اي افتاد که او را خیلی متأثر ساخت به طوري که « مرج عذراء » موقعی که حجر و یارانش را وارد سرزمین
آن را به زبان آورد و گفت: من در زمان عمر بن خطاب این سرزمین را که غیر مسلمان بودند، فتح کردم و من اولین مسلمانی
در نواحی مختلف آن سر دادم و خداي سبحان را تقدیس و تسبیح نمودم، و نیز اولین مسلمانی بودم « اللَّه اکبر » بودم که نداي
.( که وقتی وارد این جا شدم مورد حمله سگ هاي وحشی این منطقه قرار گرفتم.( 3
*****
محلی در دوازده مایلی دمشق است.
. تاریخ طبري، ج 5، ص 272 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 496 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 153 ؛ الغدیر، ج 11 ، ص 49
به دست حجر بن عدي در زمان خلافت عمر بن خطاب در فتح قادسیه و فتح شام بوده است که در ابتداي « مرج عذراء » فتح
شرح حال حجر گذشت.
زیاد و تأکید بر قتل حجر و یارانش
مأمورانی که حجر و یارانش را در مرج عذرا زندانی کردند، نامه زیاد را که سرا پا دروغ و ضمناً تحریک آمیز بود به معاویه
دادند، معاویه براي آماده سازي افکار عمومی در جهت کشتن آن سالکان راه حق، نامه زیاد را براي مردم شام خواند.
هنگامی که معاویه این نامه و شهادت شاهدان را خواند، گفت: درباره این کسان، که آشنایان و طایفه خودشان علیه آنها
این چنین شهادت دادند، چه باید کرد؟ سپس نامه اي براي زیاد نوشت و نظر خود مبنی بر تردید در قتل حجر و یارانش را در
آن نامه گوشزد کرد و براي زیاد فرستاد. وقتی زیاد نامه معاویه را مطالعه کرد سخت برآشفت و در نامه اي دیگر ضمن اظهار
ناراحتی از تردید معاویه در کشتن حجر و یارانش، یادآور شد که اگر علاقه مند به بقاي بصره و کوفه است، نباید حجر و
.( براي معاویه ارسال نمود.( 1 « یزید بن حجیه » یارانش را به او بازگرداند. و سپس نامه را توسط
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 272 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 497 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 154 ؛ الغدیر، ج 11 ، ص 50
آخرین تصمیم
حجر براي آن که حجت را بر معاویه تمام کرده باشد تا بیش از این دست او به خون بی گناهان آلوده نشود، از فرصت
همان مأموري که دو یار دیگر « عامر بن اسود عجلی » استفاده کرد در حالی که غُل و زنجیر به دست و پا و گردن داشت، به
آورده بود، گفت: پیغام « مرج عذراء » را از کوفه به زندان « سعید بن نمران همدانی » و « عتبه بن أخنس سعدي » حجر به نام هاي
أنّ دمائنا علیه حرام، و أخبره انا قد اُومِنّا و صالحناه، فلیتق اللَّه، و لینظر فی أمرنا، فقال له نحواً » : مرا به معاویه برسان و به او بگو
من هذا الکلام، فاعاد علیه حُجر مراراً؛ خون ما بر تو حرام است، و به او بگو، از خدا بترس و در کار ما دقت نما که ما با تو در
«. آشتی و امان هستیم
عامر وقتی نزد معاویه رفت
ضمن گزارش زندانی کردن دو یار دیگر حجر در مرج عذراء پیغام حجر را به او گزارش کرد. اما هیهات که کلام حق به
گوش معاویه برود و از تصمیم خود که کشتن حجر و یارانش باشد کوتاهی نماید، لذا به پیام حجر اعتنایی نکرد بلکه در
.( کشتن این بی گناهان زندانی در مرج عذراء اصرار ورزید.( 1
ابو شریف » و « حصین بن عبداللَّه کلابی » و « هُدبه بن فیّاض قُضاعی » چند نفر از افراد خون ریز و سخت دل به نام هاي
رفته و حجر و یارانش را در همان جا به قتل برسانند و شش نفر را که عفو داده، « مرج عذراء » 2) را مأموریت داد تا به )« بدّي
.( آزاد کنند و برگردند.( 3
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 272 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 497 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 154 ؛ الغدیر، ج 11 ، ص 50
است. « ابو حریف بدري » به روایت الاغانی
. تاریخ طبري، ج 5، ص 273 و 278 ؛ ر. ك: کامل ابن اثیر، ج 2، ص 497 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 155
به خون نشستن حجر و یارانش
مأموران جلاد و خون ریز معاویه به مرج عذراء رفتند تا دستور معاویه را درباره حجر و یارانش به اجرا در آورند.
بعد از ظهر بود که وارد مرج عذراء شدند و بلافاصله به زندان رفتند، افرادي را که معاویه حکم آزادیشان را داده بود، آزاد
کردند و به هشت نفر باقی مانده که حجر و دیگران بودند، گفتند: ما مأموریت داریم که پیشنهاد کنیم از علی بن ابی طالب
تبري بجویید و او را لعن کنید! اگر چنین کردید، شما را آزاد می کنیم و اگر نه شما را خواهیم کشت.
اما حجر و یارانش هرگز
حاضر نشدند سخنی بر خلاف امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر زبان جاري کنند اگر چه به قیمت جانشان تمام شود، آن
مأموران از خدا بی خبر دستور دادند گورهایشان را کندند و کفن هایشان را حاضر نمودند تا آن که شب فرا رسید. حجر و
یارانش در آن شب تا صبح به عبادت و نماز گذراندند، صبحگاهان که شد مأموران از روي تعجب پرسیدند که شما در شب
به نمازهاي طولانی و دعاهاي نیکو مشغول بودید، حال بگویید بدانیم عقیده شما درباره عثمان چیست؟
هو أول من جار فی الحکم، و عَمِلَ بغیرِ الحق؛ عثمان اول کسی بود که در حکومت اسلامی ستم کرد و » : همگی آنان گفتند
«. به غیر حق عمل نمود
سخنان این جمع، مأموران معاویه را سخت ناراحت کرد؛ از این رو با عصبانیت به جانب زندانیان رفتند و گفتند: معاویه شما را
بهتر می شناخت که حکم به کشتن شما دارد، اکنون یا از علی تبري بجویید یا همه شما را می کشیم؟
اللّهم إنا لسنا فاعلی ذلک؛ خدایا تو شاهد باش هرگز از امیرالمؤمنین علی علیه السلام برائت » : حجر و یارانش به اتفاق گفتند
و بل نتولّاه و نتبرّأ ممن تبرّأ منه؛ بلکه او را دوست می داریم، و از کسانی که از او تبري می » : و در ادامه گفتند «. نمی جوییم
«. جویند، برائت می جوییم
مأموران معاویه به جانب زندانیان پیش رفتند و هر کدام یکی از زندانیان را گرفته و به وضع دردناکی به شهادت رساندند،
رسید از قاتل خود خواست به او مهلت دهد تا در این آخر عمر، وضو بگیرد و گفت: به خدا « حجر بن عدي » چون نوبت به
سوگند تا به حال هیچ گاه وضویی نگرفته ام مگر آن که دو رکعت نماز خوانده ام.
مأمور معاویه اجازه داد تا حجر وضو بگیرد و نماز بخواند، ولی حجر پس از وضو، سریعاً دو رکعت نماز خواند و آماده
شهادت شد و به مأمور گفت: به خدا قسم هرگز نمازي کوتاه تر از این دو رکعت نخوانده ام تا مبادا گمان کنی از ترس مرگ
نمازم را طولانی نموده ام
جلو آمد و در کمال شقاوت و سخت دلی، حجر را جلو کشید و گردن او را از بدنش جدا « هدبه بن فیاض اعور » در این جا
کرد و بدین ترتیب به زندگانی پر برکت او خاتمه داد و دیگر زندانیان نیز چون حجر کشته شدند. تنها دونفر از آن گروه به
تقاضا کردند آنان را مهلت داده و نزد معاویه ببرند و هر چه « کریم بن عفیف خثعمی » و « عبدالرحمن بن حسان عنزي » نام هاي
آزاد شد، اما عبدالرحمان به وضع دل خراشی به شهادت « شمر بن عبداللَّه » او تصمیم گرفت، عمل نمایند. کریم با وساطت
.( رسید.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 275 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 497 ؛ الآغانی، ج 17 ، ص 155
اسامی شهدا
به طور کلی حجر و شش نفر از یارانش به جرم حق گویی و حمایت از حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام به دستور معاویه به
طرز فجیعی به شهادت رسیدند هفت نفرند که اسامی آنان عبارت است از:
1 - حجر بن عدي 2 - شریک بن شدّاد حضرمی 3 - صیفی بن فسیل شیبانی 4 - قبیصه بن ضبیعه عبسی 5 - مُحرِز بن شهاب
سعدي منقري 6 - کدام بن حیّان
به قتل رسیدند. 7 - عبدالرحمن بن حسّان عنزي هم در کوفه زنده به گور شد، و نفر هشتم « مرج عذراء » عنزي که این جمع در
نزد معاویه برده شد و آزاد شد، لذا نام این نفر هشتم « کریم بن عفیف » که قرار بود به دست جلادان معاویه کشته شود به نام
در اسامی آزادشدگان آمده است.
اما آزاد شدگان که هفت نفرند، عبارتند از: 1 - کریم بن عفیف خثعمی 2 - عبداللَّه بن حویّه تمیمی 3 - عاصم بن عوف
بَجلی 4 - ورقاء بن سُمّی بَجلی 5 - أرقم بن عبداللَّه کندي 6 - عتبه بن أخنس سعدي 7 - سعید بن نِمرانَ همدانی.
*****
بازتاب شهادت حجر در بین مردم
پس از آن که خبر شهادت حجر و یارانش در میان مسلمانان منتشر شد واکنش هاي مختلفی در جامعه اسلامی آن روز به
وجود آمد و بسیاري با خود می گفتند: مگر حجر و همراهانش چه گناهی کرده بودند که بایستی کشته شوند و سرشان از
.( بدنشان جدا گردد.( 1
سخنان حضرت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام در توبیخ معاویه از ارتکاب این جنایت، حاکی از عمق فاجعه اي است که
معاویه در دوران حکومت خود مرتکب شد.
موقعی که معاویه به حج رفت، از عایشه دیدن کرد و عایشه در این ملاقات از او سؤال کرد: چه چیز سبب شد حجر و یارانش
را به قتل برسانی؟ معاویه گفت: اي ام المؤمنین، من در کشتن آنان صلاح امت را دیدم و در ماندنشان فساد امت را. عایشه در
سیقتل بعذراء اُناس یَغضِبُ اللَّه لهم و أهلُ » : پاسخ گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود
.« السماءِ؛ به زودي در سرزمین عذراء، مردانی کشته می شوند که خداوند و ساکنان آسمان از کشتن آنان به خشم می آیند
.(2)
در نقلی دیگر، معاویه در پاسخ عایشه گفت: من حجر و یارانش را نکشته ام، بلکه کسانی که علیه او شهادت دادند، آنان را
.( کشته اند!( 3
حسن بصري گفته است: اگر از همه اعمال خلاف معاویه چشم پوشی کنیم از چهار رفتار او نمی توان گذشت، یکی از آن
چهار، کشتن حجر بن عدي است که معاویه را به قعر جهنم واصل می نماید. سپس گفت: واي بر معاویه از رفتارش با حجر و
.( یارانش، واي بر معاویه.( 4
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 279 ؛ الاغانی، ج 17 ، ص 157 ؛ ر. ك: شرح ابن ابی الحدید ج 16 ، ص 51 ؛ الغدیر، ج 11 ، ص 54
. تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 56
. تاریخ طبري، ج 5، ص 279 ؛ ر. ك: الآغانی، ج 17 ، ص 158
. تاریخ طبري، ج 5، ص 279
معاویه و پاسخ هاي بی اساس
چون معاویه در برابر سیل اعتراض و انتقاد شخصیت ها و متفکران جامعه اسلامی نسبت به کشتن حجر و یارانش، نتوانست
دلیل قانع کننده اي ارائه دهد به توجیهات بی اساس و پاسخ هاي پوچ و واهی تمسک جست. اینک به چند نمونه از آن
.( توجیهات اشاره می کنیم:( 1
1 - من کشتن آنان را به صلاح امت دیدم و ماندنشان را مایه فساد و تباهی امت، لذا کشتن کسی که به صلاح امت باشد به
مراتب از زنده نگاهداشتن او براي مردم بهتر است.
2 - من حجر و یارانش را نکشتم بلکه آنها که بر ضد ایشان شهادت دادند، آنان را کشته اند!
3 - زیاد پسر سمیه مرا به
این کار ناشایست وادار کرد.
4 - در پاسخی دیگر به عایشه که پرسیده بود، حلم و بردباري ابوسفیان در آن هنگام که حجر و یارانش را کشتی، کجا بود؟
.( معاویه به صورت تمسخر گفته بود: در آن موقع افراد بردباري چون مثل تو در مجلس من نبودند.( 2
به قول علامه امینی قدس سره همه این جواب ها جز توهین به خدا و رسولش چیز دیگري نیست، آیا آن همه اندرزهاي قرآنی
و شریعت محمدي کافی نبود که او را از این خونریزي باز دارد و از ریختن خون پاکان و صالحان منع نماید، آیا معاویه در آن
مَن یَقتُل مؤمناً مُتعمِّداً فجزاؤه جهنم » : روزي که قاضی محکمه خداي تعالی است در برابر این آیه شریفه چه پاسخی دارد که
.(3)« خالداً فیها و غَضب اللَّه علیه و أعدَّ له عذاباً عظیماً
نه مال کارساز است و نه فرزند فایده اي دارد، چه خواهد « یومٌ لا یَنفعُ مالٌ و لا بَنون » آیا معاویه در یوم الفصل و روزي که
إنّ الذینَ یَکفرونَ بِآیاتِ اللَّه و یَقتُلون النَبِّینَ » : گفت؟ و نیز در برابر این آیه شریفه چه جواب قانع کننده دارد که می فرماید
.(4).« بِغیر حقٍّ وَ یقتُلون الذینَ یأمُرونَ بِالقسطِ مِن الناسِ فَبَشِّرهم بِعذاب ألیم
آري حجر - سلام اللَّه علیه - با روي سفید و قلبی مطمئن و نورانی به سوي خداي عالمیان شتافت و با نیکی و پاکی و در
حالی که هنور غل و زنجیر بر دست و پاي او بود به شهادت رسید و به هنگام پایان زندگی وضو گرفت و نماز خواند و این
سخنان تکاهنده را بر زبان آورد:
لا تطلقوا عنّی حدیداً، و لا
تغسلوا عنی دماً، و ادفنونی فی ثیابی، فإنّی مخاصم، و فی لفظ قال: فأنّا نلتقی معاویه علی الجادّه، و أبقت تلک الموبقه علی
معاویه خزي الأبد؛
بندهاي آهنین را از من بر ندارید و با خونم مرا غسل دهید و با همین لباس هایم مرا دفن کنید؛ زیرا که من در حال پیکار و
جهاد کشته می شوم و در قیامت با معاویه به نبرد برمی خیزم؛ و در عبارتی دیگر به مأموران زندان و جلادان معاویه گفت: ما
.( در راه صراط قیامت با معاویه دیدار خواهیم کرد و معاویه در آتش و خذلان ابدي باقی خواهد ماند.( 5
آري، این پاکباختگان و راز و نیازکنندگان با خدا از شیعیان و مخلصان علی علیه السلام بودند که تا پاي جان ایستادند و از
علی و راه او دست بر نداشتند، و راه و رسم حمایت از حق و عدالت را به ما آموختند. جزاهم اللَّه عن الاسلام و المسلمین خیر
الجزاء.
*****
پنج مورد از کتاب شریف الغدیر، ج 11 ، ص 56 است.
. الاغانی، ج 17 ، ص 158
هر کس مؤمنی را عمداً به قتل رساند، کیفرش جهنم و در آن همیشگی است و خداي تعالی بر چنین کسی » . نساء 4، آیه 93
.« خشم و غضب می کند و عذاب بزرگی براي او آماده کرده است
آنان که به آیات خدا کافر می شوند و پیامبران را به ناحق می کشند و کسانی را از مردمی که به داد و » . آل عمران 3، آیه 21
«. عدل دعوت می کنند به قتل می رسانند، بر آنها عذابی دردناك بشارت ده
. الغدیر، ج 11 ، ص 60 ؛ ر. ك: مستدرك حاکم، ج 3، ص 533
حجر بن عنبس (قیس) حضرمی
حجر فرزند
ابو » عنبس یا قیس اهل کوفه و از بزرگان تابعین و مورد وثوق و نیز از اصحاب امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام بود، کنیه اش
بوده است. وي در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد، اما « ابو العنبس کوفی » و به قول دیگري « السکن حضرمی
به دیدار حضرت نایل نشد. او در جنگ جمل و صفین همراه حضرت علی علیه السلام بود و هم چنین به نقل ابن سعد، هنگام
.( عزیمت سپاه امام به نهروان، براي دفع فتنه خوارج، او نیز به سپاه حضرت ملحق شد.( 1
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 386 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 190 ؛ ر. ك: الاصابه، ج، ص 168 ؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 274
حجر بن قحطان وادعی همدانی
حجر فرزند قحطان وادعی همدانی، از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و از شاعران حاضر در صفّین بود. قبیله همدان رشادت
هاي فراوانی در نبرد صفین از خود نشان دادند و نزد حضرت علی علیه السلام جایگاه خاصی به خاطر این رشادت ها داشتند.
حجر بن قحطان همدانی که در رکاب امام علیه السلام شرکت داشت در این باره خطاب به سعید بن قیس چنین سروده است:
ألا یابنَ قیس قَرَّت العینُ اذا رأت
فوارسَ همدانَ بنِ زیدِ بن مالک
علی عارفات اللقاء عوابس
طوال الهَوادي مُشرفات الحوارك
- هان، اي پسر قیس! چشم ها به دیدن سوارکاران قبیله همدان بن زید بن مالک روشن شد.
.( - سوارکارانی که بر اسب هاي جنگ آشناي نژاده کشیده و قامت باریک میان، سوارند.( 1
*****
.76 - 436 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 79 - ر. ك: وقعه صفّین، ص 438
حجر بن قیس همدانی مدري
حجر بن قیس مدري( 1) یمنی از نیکان تابعین و مورد وثوق و اعتماد و از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است که از
.( آن حضرت نقل حدیث کرده است.( 2
یا حجر، إنک تقام بعدي فتؤمر بِلَعنی فالعنی و لا تبرأ مِنّی؛ اي حجر، بعد از من، » : روزي حضرت علی علیه السلام به او فرمود
«. تو را وامی دارند که مرا لعن کنی، و تو مرا لعن کن، اما هرگز از من برائت نجوي
خلیفه بنی امیه، به مسجد آوردند « احمد بن ابراهیم » را به دستور « حجر بن قیس » طاووس می گوید: من زنده بودم و دیدم که
و به او گفتند که یکی از این دو راه را انتخاب کند: یا علی بن ابی طالب علیه السلام را لعن کند، یا این که به دار آویخته
شود. حجر درخواست او را پذیرفت، اما توریه کرد و لذا خطاب به مردم گفت: امیر (احمد بن ابراهیم) به من دستور داده است
طاووس گوید: حجر در این «. که علی علیه السلام را لعن کنم، پس همه شما او را لعنت کنید و خداوند هم او را لعنت کند
لعن، خلیفه را قصد کرد، اما خداوند، آن چنان مهر غفلت بر دل آن مردم نهاد که حتی یک نفر از آنان متوجه منظور وي -
.( لعن احمد بن ابراهیم - نشدند.( 3
نقل می کند که: شبی در خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خوابیدم، در نیمه هاي شب دیدم که « حجر بن قیس مدري »
أأنتم تَخلقُونه أم نحنُ الخالِقون؛( 4) آیا × أفرأیتم ما تُمنُون » : حضرت علیه السلام نماز می خواند و چون به این آیه شریفه رسید
از نطفه اي که در رحم می ریزید، آگاهید؟ آیا شما آن را در موقع جنین بودن، آفرینش - پی در پی - می دهید یا ما
5) بعد حضرت در نماز خود این آیه )«. بلکه تو اي پروردگار، خالق و آفریدگاري » : پس از آن سه مرتبه گفت ،«؟ آفریدگاریم
أأنتم تَزرعونَه أم نحنُ الزَّارعُون؛( 6) آیا درباره آنچه کشت می کنید، اندیشیده اید؟ آیا شما × أفرأیتم ما تَحرثُون » : را خواند
اي خدا تو می رویانی، اي خدا تو می » : باز حضرت در ادامه این آیه سه مرتبه گفت .« آن را می رویانید یا ما می رویانیم
أأنتم أنزَلتُمُوه من المُزن أم نحنُ × أفرأیتم الماء الذي تشربُون » : سپس این آیه را قرائت کرد «. رویانی، اي خدا تو می رویانی
المنزلون؛( 7) آیا به آبی که می نوشید اندیشیده اید، آیا آن
أأنتم أنشأتُم شَجَرتها أم نحن × أفرأیتم النّارَ الّتی تُورُون » : و در آخر این آیه را خواند « را از ابر فرو فرستادید یا ما نازل می کنیم
باز «؟ المُنشئون؛( 8) آیا درباره آتش که افروخته اید، هیچ فکر کرده اید؟ آیا درخت آن را شما آفریده اید یا ما آفریده ایم
.(9).« پروردگارا تو درخت و آتش را آفریده اي، تو آفریده اي، تو آفریده اي » : حضرت سه بار گفت
*****
مدر - کجبل - شهري در یمن است.
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 191
. مستدرك حاکم، ج 2، ص 390
. واقعه 56 ، آیات 58 و 59
ممکن است حضرت این آیات را در قنوت نماز خوانده است و اگر هم به جاي سوره در نماز می خوانده، چون نماز مستحبی
بوده به طریقی که نقل شده است، مانعی ندارد.
. واقعه 56 ، آیات 63 و 64
. واقعه 56 ، آیات 68 و 69
. واقعه 56 ، آیات 71 و 72
. مستدرك حاکم، ج 2، ذیل تفسیر سوره واقعه، ص 518
حجل بن عامر
.( از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.( 1 « حجل بن عامر » ، به گفته شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 15
حذیفه بن یمان عبسی (ابو عبداللَّه)
اشاره
است، چون با طایفه یمانی ها هم پیمان بود،( 1) لذا « یمان » حذیفه بن یمان کنیه اش حِسل (یا حسیل) بن جابر بن عمرو، لقبش
زنی از انصار و از طایفه « کعب بن عدي » و نام مادرش رباب، دختر « ابو عبداللَّه » 2) معروف گردید.( 3) کنیه حذیفه )« یمانی » به
.( اوس قبیله بنی عبدالاشهل است.( 4
حذیفه از برجسته ترین اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از اصحاب سرّ پیامبر و از مشاهیر و بزرگان صدر اسلام
محسوب می شود. براي تبیین جایگاه والایش ذکر این نکته کافی است که بعضی از بزرگان دین، مثل شیخ طوسی او را از
.( ارکان اربعه( 5) و هم ردیف سلمان، مقداد، ابوذر و (عمار یاسر) دانسته اند.( 6
عمار » و « حذیفه بن یمان » زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بین مهاجرین و انصار پیمان برادري بست، میان
.( عقد برادري برقرار کرد.( 7 « یاسر
حذیفه، مسلمانی جوانمرد، دلاوري متهوّر و زاهدي شب زنده دار بود. زهد وي موجب شد که به جز جنگ بدر، در همه
نبردهاي صدر اسلام حضور یابد و در رکاب پیامبر بزرگ اسلام شمشیر بزند و به فضیلت جهاد نایل آید. وي به واسطه عهدي
که مشرکان مکه از او گرفته بودند، نمی توانست در جنگ بدر شرکت جوید؛ البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن عهد را
محترم شمرد و دستور داد که به عهد خود وفا کند. بدین ترتیب وي از فیض حضور در بدر کبري - که نخستین و هراس انگیز
ترین برخورد نظامی
.( لشکریان توحید در برابر شرك و کفر بود - محروم ماند.( 8
او از چهره شناسان نفاق بود به طوري که اگر جنازه اي را حذیفه حاضر نمی شد، عمر بن خطاب خلیفه دوم آن جنازه را
در سال 22 هجري حضور داشت و در فتح دینور، ماسبذان، « عمر بن خطاب » تشییع نمی نمود. او در جنگ هاي عصر خلافت
همدان و ري شرکت داشت.( 9) او قبل از جنگ جمل از دنیا رفت و دو فرزندش صفوان و سعید به وصیت پدر با امیرالمؤمنین
.( علیه السلام بودند و در جنگ صفین به شهادت رسیدند.( 10
حِسل (حُسیل) پدر حذیفه از نیکان روزگار خود بود و در جنگ اُحد در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله حضور یافت و به
.( شهادت رسید.( 11
ماموریت سرّي و فداکاري حذیفه در جنگ خندق
حذیفه و خنثی شدن توطئه قتل پیامبر
حذیفه و پیشگویی وقایع
حذیفه والی مدائن
فتوحات حذیفه
ارادت و ایمان حذیفه به علی و اهل بیت پیامبر
حذیفه و بیان فضایل امیرالمؤمنین علی
حذیفه و بیعت اهل مدائن براي امام
نامه امام به حذیفه
واپسین روزها و سفارش به پیروي از امیرالمؤمنین
حذیفه و آخرین وصیت به فرزندانش
یک روایت از حذیفه
*****
زیرا او در محل خود خون ریزي کرده بود و به مدینه فرار کرد و با طایفه بنی عبدالاشهل پیمان بست، چون هم قسم با انصار
، نامیدند. (اسد الغابه، ج 1، ص 39 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4 « یمانی » شد و انصار هم از یمن بودند، از آن پس قومش، وي را
.( ص 31
یمانی نسبت غیر قیاسی به سرزمین یمن است.
. اسد الغابه، ج 1، ص 390 ؛ الاصابه، ج 2، ص 45 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 161
اعیان الشیعه، ج 4، ص
.592
. ر. ك: همین کتاب، ص 81
همان، ص 593 ؛ سفینه البحار، ج 1، ص 237 ،ماده (حذف).
. طبقات الکبري، ج 3، ص 250 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 31
. اسد الغابه، ج 1، ص 391
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 198
سند و شرح آن در ادامه خواهد آمد.
. اسد الغابه، ج 2، ص 15 ؛ الاصابه، جح 2، ص 75
ماموریت سرّي و فداکاري حذیفه در جنگ خندق
در جنگ خندق مشرکان با استمداد از قبایل هم پیمان، سپاه عظیمی را تدارك دیده و براي یک سره کردن کار اسلام و
نابودي مسلمانان، شهر مدینه را مورد هجوم قرار دادند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به توصیه سلمان فارسی رضی الله عنه
دستور داد براي جلوگیري از ورود سپاه دشمن به داخل مدینه، خندق عظیمی به دور شهر حفر کرده و راه تعرّض دشمن را
مسدود کنند.
عمرو » به این ترتیب مشرکان از دسترسی به مسلمانان و سیطره بر مدینه ناکام ماندند، امّا براي مدت مدیدي پس از کشته شدن
و مجروح شدن امیرمؤمنان علی علیه السلام هم چنان شهر را در محاصره داشته و منتظر بودند تا روزنه اي به درون « بن عبدود
مواضع مسلمانان بگشایند و شهر را تسخیر کنند، مدت یک ماه محاصره به طول انجامید و مردم مدینه به تنگ آمده و دشمنان
نیز خسته شده بودند. به خاطر این محاصره مردم مدینه دچار سختی فراوان شده بودند تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله
از اصحاب خود خواست که یک نفر به میان لشکر دشمن نفوذ کند و از آنان خبري بیاورد، اما کسی حاضر نشد، حضرت
علی علیه السلام هم (بر اثر ضربه عمرو بن عبدود) در بستر بیماري
بود، لذا این مأموریت به حذیفه سپرده شد.
حذیفه می گوید: من آمدم و در حالی که توفان سختی می وزید و خیمه ها واژگون می شد و آتش در بیابان پراکنده می
گردید و ظرف هاي غذا سرنگون می گشت. ناگهان شبح ابو سفیان را دیدم که بر مرکبش سوار بود و در میان تاریکی فریاد
می زند: اي گروه قریش، هر کدام از شما دقت کند تا بغل دستی خود را بشناسد، مبادا بیگانه اي در میان ما رخنه کرده باشد.
من پیش دستی کردم و پیش از آن که از من سؤال شود، به کسی که کنارم بود، گفتم: تو کیستی؟ گفت: من فلانی هستم.
ابوسفیان چون یقین کرد بیگانه اي در میان آنها نیست، به میان جمع آمد و گفت: اي گروه قریش! به خدا سوگند، این مکان
محل توقف شما نیست. شترها و اسب هاي ما هلاك شدند، یهود بنی قریظه پیمان خود را با ما شکستند، این باد و توفان هم
چیزي براي ما نگذاشت. این را گفت و با عجله سوار بر مرکب خود شد و به قدري عجله کرد که فراموش کرده بود دست
هاي شترش را که بسته بود، باز کند لذا مرتب بر بدن حیوان تازیانه می زد تا حیوان را به حرکت درآورد، اما چون بسته بود،
حرکت نمی کرد.
در همین هنگام به نظرم رسید، خوب است تیري را به چله کمان بگذارم و حساب او را برسم و به هلاکتش رسانم، همین که
بدون این » : خواستم این کار را انجام دهم، به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه و آله افتادم که گفته بود
لذا از کشتن ابوسفیان منصرف شدم و به اردوگاه لشکر اسلام «. که کاري انجام دهی، فقط خبري از لشکر دشمن بیاور
بازگشتم تا گزارش خود را به عرض پیامبر صلی الله علیه و آله برسانم. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال نماز بود، همین
که متوجه شد من بازگشته ام و سالمم، خوش حال شد و مرا در آغوش کشید و عبایش را روي من انداخت و سپس سجده
.( شکر به جاي آورد، بعد پرسید: چه خبر؟ من گزارش خود را براي او باز گفتم.( 1
حذیفه در این مأموریت سخت و خطیر وظیفه خود را به بهترین وجه انجام داد و توانست پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را با
وضعیت دشمن آگاه سازد و دل آن حضرت را شاد گرداند.
*****
. سفینه البحار، ج 1، ص 236 ، ماده حذف؛ بحارالأنوار، ج 20 ، ص 208
حذیفه و خنثی شدن توطئه قتل پیامبر
منافقان و کسانی که کینه اسلام را به دل داشتند، همیشه منتظر فرصتی بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند و
ضربه خود را به آیین یکتاپرستی وارد کنند. گروهی از منافقان در مراجعت از تبوك که دوازده نفر بودند، تصمیم گرفتند در
یکی از گردنه هاي بین راه تبوك به مدینه، به صورت ناشناس در مسیر عبور پیامبر صلی الله علیه و آله کمین کنند و به هنگام
عبور آن حضرت در تاریکی شب شتر او را رم دهند تا حضرت از بالاي کوه به دره پرت شود و به قتل برسد.
پیامبر صلی الله علیه و آله از راه وحی متوجه توطئه منافقان شد و وقتی که آنها را در گردنه اي نزدیکی
عقبه دید به اسم آنها را صدا زد و پرده از راز آنها برداشت و نام تک تک شان را به حذیفه گفت، اما اجازه تعرض به آنها را
نداد و در پاسخ عده اي که خواهان قتل منافقان بودند، فرمود:
لا، أکره أن یتحدث العرب بینها إنّ محمّداً قاتل لقومه، حتی إذا أظهره اللَّه تعالی بهم أقبل علیهم یقتلهم؛
اگر آنها را مجازات کنم مردم خواهند گفت: محمّد پس از آن که به اوج قدرت رسید، به کشتن یاران خود پرداخت و من
.( این کار را دوست ندارم.( 1
مجلسی از ارشاد القلوب دیلمی شبیه این قصه را بعد از بازگشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جمع پس از واقعه غدیر خم
نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله اسم سیزده نفر را که حذیفه شناخت به او « ثنیه العقبه » در عقبه اي به نام
.( معرفی کرد، و آنها نوعاً همان کسانی بودند که بعدها علی علیه السلام را خانه نشین کردند و خلافت را به دست گرفتند.( 2
*****
ر. ك: سیره حلبی، ج 3، ص 120 ؛ بدایه و نهایه ابن کثیر، ج 5، ص 18 ؛ بحارالانوار، ج 21 ، ص 233 و 247 ؛ تفسیر مجمع
البیان، ج 5، ص 46 و 51 ؛ تفسیر المنار، ذیل آیه 64 و 74 سوره توبه.
. بحارالانوار، ج 100 و 25 ؛ معادن الحکمه، ج 1، ص 195
حذیفه و پیشگویی وقایع
حذیفه در اثر معاشرت نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله و همدمی همیشگی با امیرمؤمنان علیه السلام حجاب از چشمانش
برداشته شد و حقایق امور را به خوبی می دید و رویدادها و حوادث غیر قابل پیش بینی را پیش
گویی می کرد و همگان را به شگفتی واداشت. او می گفت: اگر آن چه از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده ام براي شما
.( بگویم، سیلی هاي بسیار به صورتم خواهید زد.( 1
لقد حدثنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بما کان و ما یکون حتی » : عبداللَّه بن یزید حطمی از حذیفه نقل می کند که گفت
.(2).« تقوم الساعه؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به آن چه گذشته و آنچه تا روز قیامت می آید به من خبر داد
.(3).« علم المنافقین؛ او به حال منافقین آگاه است » : ازاذان از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره حذیفه سؤال کرد، حضرت فرمود
*****
سفینه البحار، ج 1، ص 236 ، ماده حذف.
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 198
. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 31
حذیفه والی مدائن
ابن اثیر و دیگران نوشته اند: حذیفه را خلیفه دوم (عمر بن خطاب) در سال شانزدهم و به قولی سال نوزدهم هجري به ولایت و
فرامین حذیفه را گوش » : حکومت مدائن( 1) برگزید و در عهدنامه اي که شهر براي مردم آن دیار فرستاد، یادآور شد که
.« کرده و از وي اطاعت کنید و هر آن چه بر اموالتان مقرر می کند، از قبیل: مالیات، زکات و سایر وجوهات، به وي بپردازید
وي هنگامی که وارد حومه مدائن شد با استقبال گرم کشاورزان آن دیار مواجه گردید که براي خوش آمد گویی به والی
جدید از شهر خارج شده بودند. حذیفه فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و عهدنامه خلیفه دوم را براي آنان خواند.
مردم نیز پس از شنیدن حکم خلیفه، خطاب به وي گفتند: هر چه می خواهی از اموالمان بگیر، ما در اختیار توییم. حذیفه
گفت
من تنها از شما قوتی می خواهم که شکم خود و حیوانم را سیر کند. بدین سان وي در مدت طولانی حکومت خود در این
دیار، از این روش عدول نکرد و همواره به عدل و انصاف رفتار کرد و سرزمین مدائن را آباد ساخت.
عمر پس از مدتی او را به مدینه فراخواند (و سلمان را به جاي او گمارد)، حذیفه وقتی بر عمر وارد شد، مثل حالت قبل از
حکومتش بود، عمر این حالت را از او دید که هیچ تغییري قبل و بعد از حکومت بر مدائن براي او پیش نیامد، مجذوب او شد
.(2).« انت أخی و أنا اخوك؛ تو برادر منی و من برادر توام » : و نسبت به او اظهار علاقه کرد و گفت
البته این قول که عمر به خطاب حذیفه را به حکومت مداین گمارده یا قول دیگر که در پاورقی صفحه قبل آمده که عثمان در
اواخر عمرش او را منصوب کرد، با هم منافاتی ندارد؛ زیرا عمر در سال 16 یا 19 هجري او را به حکومت مداین نصب کرد و
سپس او را عزل و سلمان را گمارد، و عثمان هم در اواخر عمرش حذیفه را به امارت مداین براي بار دوم نصب کرده و تا
زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام در این منصب باقی مانده است.
*****
مدائن جمع مدینه به معناي شهر و نام هفت شهر به هم نزدیک بوده است، و تیسفون مهم ترین و بزرگ ترین شهرها مدائن
است که مقر سلطنت و حکومت ساسانیان بوده است، و طاق کسري که از انوشیروان است در مدائن بوده و به ایوان مداین
مشهور است. مدائن در زمان
عمر بن خطاب فتح شد و والی آن سلمان فارسی بود و پس از فوت سلمان سرکار آمدن عثمان، حارث بن حکم (برادر مروان
حکم) را به ولایت آن جا منصوب کرد، اما چون ظلم بسیار به مردم نمود به عثمان شکایت بردند، و عثمان در اواخر عمر خود
حذیفه را به فرمانداري مدائن منصوب کرد و حارث را برکنار نمود. (سفینه البحار، ج 1، ص 238 ، ماده حذف).
. ر.ك: اسدالغابه، ج 1، ص 392 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 604
فتوحات حذیفه
فتوحات حذیفه
لشکرکشی کرد، امّا مردم آن دیار بر سر پرداختِ سالیانه مبلغ معینی، با وي « نهاوند » حذیفه در سال 21 هجري به منطقه
مصالحه کردند؛ سپس وي در رأس نیروهاي تحت فرمانش راه خود را به سوي دینور و (اسپیدان یا اسبیذهان)( 1) ادامه داد و
این مناطق را فتح کرد و دوباره به قلمرو حکومت اسلامی بازگرداند. البته کمی پیشتر مسلمانان این دو ناحیه را تسخیر کرده
بودند؛ امّا ساکنان آن شورش کرده و از زیر سلطه حکومت اسلامی خارج شده بودند.
.( حذیفه همدان و ري را نیز در سال 22 هجري با قدرت تمام و با به دست گرفتن ابتکار عمل فتح کرد.( 2
*****
در فرهنگ معین اسپیدهان و در معجم البلدان، ج 1، ص 173 به لفظ اسبیذهان آمده است.
114 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، حوادث سال 21 هجري، ص - ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، حوادث سال 21 و 22 هجري، ص 150
.179 - 188
ارادت و ایمان حذیفه به علی و اهل بیت پیامبر
حذیفه از با وفا ترین یاران حضرت علی علیه السلام محسوب می شود. وي از معدود کسانی است که تا آخر عمر از روش
پیامبر عدول نکرد و در امر دین، دچار تغییر نشد و همواره راه علیّ علیه السلام را سرمشق زندگی خود قرار داد، و از اصحاب
سرّ آن حضرت گردید.
در نزدیکی و تقرب حذیفه به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله همین بس که او یکی از ارکان اربعه( 1) به شمار می آید. و
یکی از معدود کسانی بود که بر بدن مطهر حضرت فاطمه علیهماالسلام نماز خواند و در دفن پیکر بانوي بزرگ اسلام شرکت
.( جست.( 2
*****
. ر. ك: همین کتاب، ص 81
اعیان الشیعه، ج
. 24 ، ص 598
حذیفه و بیان فضایل امیرالمؤمنین علی
اصبغ بن نباته می گوید: موقعی که زید بن صوحان در جنگ جمل مجروح شد و روي زمین افتاده بود و هنوز رمقی در بدن
اي زید، خدا تو را رحمت کند، تو را نشناختم جز این که خفیف » : داشت. امیر مؤمنان علیه السلام بر بالین او آمد و فرمود
زید سرش را بلند کرد و با همان حال نزار و جان دادن گفت: اي امیر «. المؤونه (کم هزینه) و کثیر المعونه (پربار) بودي
مؤمنان، خداوند تو را رحمت کند، به خدا سوگند تو را نشناختم جز این که به خدا عالم و به آیاتش آشنا و عارف بودي، به
خدا قسم من از روي جهل و ناآگاهی در رکاب تو نجنگیدم بلکه از حذیفه شنیدم که می گفت: از رسول خدا صلی الله علیه
و آله شنیده ام که فرمود:
علیٌ أمیرُ البرره و قاتِلُ الفجره، منصورٌ مَن نَصَره، وَ مَخْذولٌ مَن خَذله، ألا و ان الحقّ معه، ألا و ان الحقّ مع یتبعه، ألا فمیلوا معه؛
علی امیر نیکوکاران و قاتل فاجران است، هر که وي را یاري کند، خدا یاریش کند و هر که خوارش گرداند، خدا او را خوار
کند، آگاه باشید همانا حق با علی است، آگاه باشید همانا حق با علی است، او را پیروي کنید، آگاه باشید به او متمایل باشید
.( به سویی می رود، بروید.( 1
رفتم و گفتم: اي ابا عبداللَّه مردم فضایل و مناقب علی را حدیث می « حذیفه بن یمان » ربیعه بن مالک سعدي می گوید: نزد
کنند، ولی اهل بصیرت و درایت به آنان می گویند: شما در ستایش این مرد (علی) زیاده روي
می کنید، حال آیا تو حدیثی براي من نقل می کنی که آن را براي مردم نقل کنم؟
حذیفه گفت: اي ربیعه، چه چیزي را درباره علی علیه السلام از من می پرسی و من براي تو چه چیزي را بگویم؟
و الذي نفسُ حذیفه بیده، لو وُضع جمیع أعمال امه محمّد صلی الله علیه و آله فی کفه المیزان منذ بعث اللَّه تعالی محمّداً الی
یوم الناس هذا و وُضع عملٌ واحدٌ من اعمال علی فی کفه الاُخري، لَرَجح علی أعمالهم کلها؛
سوگند به خدایی که جان حذیفه در دست قدرت اوست، اگر همه اعمال امت محمّد صلی الله علیه و آله از روزي که آن
حضرت برانگیخته شده است تا امروز در یک کفه ترازو قرار دهند و یکی از اعمال علی علیه السلام را در کفه دیگر قرار
دهند، یک عمل علی بر همه اعمال آنان برتري خواهد داشت.
ربیعه با شنیدن این حدیث چنین گفت: این دیگر مدح و ستایشی غیرقابل تحمل است و من آن را زیاده روي می پندارم!
حذیفه گفت: اي بدبخت و اي فرو مایه، چگونه غیرقابل تحمل است؟ مسلمانان در روز جنگ خندق کجا بودند آن هنگامی
و یارانش از خندق گذشتند و بیم و بی تابی سرا پاي وجودشان را فرا گرفته بود و عمرو فریاد می زد و « عمرو بن عبدود » که
هماورد می طلبید، اما همه خود را کنار کشیده و از مقابله با ابن عبدود خودداري می کردند و این علی بن ابی طالب علیه
السلام بود که به نبرد او شتافت و او را به هلاکت رساند.
حذیفه در ادامه گفت:
و الذي نفس حذیفه بیده لعملُه ذلک
الیوم أعظم أجراً من أعمال أمه محمّد صلی الله علیه و آله الی هذا الیوم و الی أن تقوم القیامه؛
سوگند به کسی که جان حذیفه در دست اوست، عمل آن روز علی علیه السلام از لحاظ پاداش بزرگ تر از اعمال امت
.( محمّد صلی الله علیه و آله نه تنها تا به امروز بلکه تا قیام قیامت است.( 2
*****
. مناقب خوارزمی، ص 177
شرح ابن ابی الحدید، ج 19 ، ص 60 و 61 ؛ ر. ك: سفینه البحار، ج 1، ص 236 ، ماده حذف.
حذیفه و بیعت اهل مدائن براي امام
پس از کشته شدن عثمان و بیعت مردم با حضرت علی علیه السلام حذیفه که والی مدائن بود مردم را به مسجد جمع کرد و
گفت:
أیها الناس، إنّ الناس قد بایعوا علیاً فعلیکم بتقوي اللَّه، و انصروا علیاً و وازروه، فواللَّه إنّه لعلی الحق آخراً و أوّلًا، و إنّه لخیر مَن
مَضی بعد نَبیّکم و مَن بقی إلی یوم القیامه؛
اي مردم، بدانید که مسلمانان در مدینه با علی بیعت کرده اند، بر شما واجب است که تقواي الهی را رعایت و با وي بیعت
کنید. اي مردم، او را یاري و کمک کنید، به خدا قسم او همواره بر حق است و بر حق خواهد بود. وي پس از پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله در میان همه رفتگان و همه آیندگان، بهترین و برترین و ره یافته ترین وبراي مسند امامت مسلمانان شایسته ترین
مردم است.
آن گاه در مقابل دیدگان مردم دست راست خود را بر دست چپ زد و گفت: خداوندا، تو خود شاهد باش که من با علی
بیعت کردم. بعد گفت: سپاس خدایی که تا امروز مرا حیات و زندگی
داد که به دركِ شرفِ چنین روزِ خجسته اي مفتخر گردم.
*****
نامه امام به حذیفه
امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی استانداران و کار گزارن خود را نصب می کرد، حذیفه را بر مداین ابقا کرد و دو نامه نوشت،
یکی براي خود حذیفه و دیگري براي مردم مدائن، و در نامه دوم ضمن سفارش به مردم، از شأن و مقام حذیفه تجلیل به عمل
آورد.
حذیفه پس از قرائت نامه امیرالمؤمنین علیه السلام و آگاهی به این که از طرف آن حضرت به حکومت مدائن ابقا شده است،
خطبه اي ایراد کرد که بخشی از آن چنین است:
اي مردم، کسی را اطاعت کنید که با سابقه ترین مردم در ایمان به پیامبر و بالاترین آنان در علم و متعادل ترین مردم در رفتار
و نیکوترین و وارسته ترین آنان در اعمال نیک و سابقه دار ترین مردم در جهاد است. او بهترین مقامِ را نسبت به رسول خدا
صلی الله علیه و آله دارد، او برادر پیامبر و پسر عموي رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر حسنین علیهماالسلام و همسر سرور
زنان عالمیان زهراي بتول علیها السلام است؛ پس اي مردم برخیزید و بر کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت
کنید که رضاي خداوند متعال و همه خیر و صلاح شما در همین بیعت است.
پس از درخواست حذیفه همه مردم برخاستند و با دست حذیفه به بهترین وجه با امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام بیعت کردند.
از عقب جمعیّت برخاست و گفت: اي امیر، خداوند تو را رحمت کند، زیرا در زمان پیامبر « مسلم » در این میان، جوانی به نام
حضور داشتی؛ آن چه
در باره علی علیه السلام می دانی و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در شأنش فرموده است، به ما بگو!
حذیفه گفت: اي جوان، اکنون که سؤال کردي و درصدد تحقیق هستی، پس آنچه به تو خبر دهم، بشنو و دقت کن:
همانا لقب امیرالمؤمنین براي خلفاي قبل (ابوبکر، عمر، عثمان) از ناحیه مردم بود و مردم لقب امیرمؤمنان را به آنان داده اند.
امّا علی بن ابی طالب از طرف خداوند ملقّب به امیرمؤمنان گردید، زیرا جبرئیل این خبر را آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله
شهادت داد که جبرئیل به حضرت علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کرد و اصحاب همگی در زمان زندگانی پیامبر صلی الله
.( می خواندند.( 1 « امیرالمؤمنین » علیه و آله، علی را با نام
*****
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 605
واپسین روزها و سفارش به پیروي از امیرالمؤمنین
حذیفه پس از بیعتش فقط هفت روز و به قولی چهل روز( 1) زندگی کرد و دار فانی را وداع کرد، اما از این که به فضیلت
بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام نایل شده و به آرزوي بزرگ خود رسیده بود با خرسندي چشم از جهان فرو بست و در
.( مدائن به خاك سپرده شد.( 2
ابن ابی الحدید نقل می کند: ابو مسعود بدري و طایفه اي که در موقع احتضار حذیفه حاضر بودند، می گویند: سخن از فتنه و
اختلاف پیش آمد، ما پرسیدیم: اگر بین امت اسلامی اختلافی پیش آید، چه کنیم و به چه کسی ما را فرمان می دهی؟
حذیفه گفت:
علیکم بابن سمیه، فإنّه لن یفارقَ الحقَّ حتی یَموت او قال: فإنّه یَزول مع الحقّ حیث زال؛
بر شما باد به ابن سمیه (عمار یاسر) زیرا او هرگز از حق
.( جدا نمی شود تا بمیرد. یا این که گفت: همانا او بر راه حق حرکت می کند تا وقتی که زنده باشد.( 3
حذیفه چون می دانست عمار در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام است، لذا معیار حق را عمار قرار داد تا مردم از طریق عمار
راه علی علیه السلام را بپیمایند.
از حذیفه سخنان حکیمانه اي در دست است که تنها به یک مورد اکتفا می کنیم:
الذي لا یعرف المعروف بقلبه، و لا ینکر » : شخصی از حذیفه پرسید: زنده هایی که مرده اند چه کسانی اند؟ حذیفه گفت
المنکر بقلبه؛ زنده اي که مرده است آن کسی است که خوبی ها را با قلبش تعریف نمی کند و نیز بدي ها را با قلبش انکار
و طبق روایتی گفت: آن کسی که منکر را با دست و زبان و قلبش انکار نمی کند، او مرده است. «. نمی نماید
این یک بیت شعر را هم به او نسبت داده اند:
لیس من مات فاستراح بمیّت
إنّما المیت میّت الاحیاء
.( - کسی که مُرد و استراحت کرد، مرده نیست، بلکه مرده، مرده هاي زنده اند.( 4
*****
رسید تا به بصره براي « ذي قار » در شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 188 آمده است: پس از آن که امیر مؤمنان علیه السلام به
جنگ با اهل جمل برود، حذیفه بعد از 15 شب از دنیا رفت. در واقع حذیفه طبق این قول، حدود پنج ماه پس از خلافت
امیرالمؤمنین از دنیا رفته است.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 188 ؛ مروج الذهب، ج 2، ص 394
. شرح ابن ابی الحدید، ج 10 ، ص 105
اعیان الشیعه، ج 4، ص 603 و 605 ؛ براي توضیح بیشتر ر. ك:
. حلیه الاولیاء، ج 1، ص 227 و 279 و 281 و 382
حذیفه و آخرین وصیت به فرزندانش
هنگامی که حذیفه در حال احتضار بود، فرزندانش را طلبید و به آنان چنین وصیت نمود که خود را محتاج دیگران نکنید،
امروز تان را بهتر از دیروز کنید و نماز را با خضوع به جا بیاورید. هم چنین حذیفه فرزندان خود را به ملازمت و همراهی با
امیر مؤمنان علی علیه السلام سفارش کرد و به آنان گفت: از آن حضرت دست برندارید. لذا سعید و صفوان هر دو در رکاب
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در صفین جنگیدند و به فیض شهادت نایل آمدند.
*****
یک روایت از حذیفه
از حذیفه نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: « زر بن حبیش » حاکم نیشابوري به سند خود از
أتانی جبرئیل علیه السلام فقال: إنّ الحسنَ و الحسین سیّد شباب أهلِ الجنّه، ثم قال لی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: غفراللَّه
لک و لاُمِّک یا حذیفه؛
جبرئیل بر من نازل شد و گفت: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند. بعد خطاب به من فرمود: اي حذیفه، خداوند تو و
.( مادرت را بیامرزد.( 1
*****
. مستدرك حاکم، ج 3، ص 429 ؛ ر. ك: اعیان الشیعه، ج 4، ص 605 و 606
حذیفه بن محدوج
حذیفه فرزند محدوج (یا مخدوج) بن بشر شیبانی، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است که در جنگ جمل به شهادت
رسید.
آن پرچم را به دست « حذیفه » او پرچم دار سپاه علی علیه السلام در جنگ جمل بود که پس از کشته شدن وي، برادرش
.( گرفت و به شهادت رسید.( 1
*****
. الاصابه، ج 2، در ترجمه حسان بن خوط، ص 65
حرب بن شرحبیل
منتسب به همدان بوده که تمامی افراد این « شبام » حرب بن شرحبیل شِبامی همدانی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام و از قبیله
قبیله در حب و دوستی به حضرت علی علیه السلام کم نظیرند.
نصر بن مزاحم و طبري نقل کرده اند: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پایان جنگ صفّین، از کنار کشته هاي قبیله
اینها بر کشته هاي خویش » : گفتند «؟ این صداها از چیست » : می گذشت، با صداي شیون و زاري مواجه شد، پرسید « همدان »
أما إنی أشهدُ لمن قتل منهم صابراً محتسباً بالشهاده؛ من شهادت می دهم کسانی که براي » : امام فرمود «. در صفّین می گریند
در این هنگام شرحبیل خدمت امیرالمؤمنین آمد، حضرت به او فرمود: «. خدا صبر کردند و جنگیدند، شهید محسوب می شوند
اي امیرمؤمنان! اگر یک یا دو یا سه خانه شهید داده بودند، می توانستیم » : عرض کرد «؟ آیا زنان تان بر شما غالب شده اند »
آنان را آرام کنیم، اما تنها از این قبیله کوچک ما (شبام) یکصد و هشتاد نفر کشته شده اند و خانه اي نیست که در آن گریه
نباشد، اما در میان مردانمان گریه نیست، بلکه خوشحالند و چرا خوشحال نباشند که بستگانشان به فیض عظیم شهادت رسیده
رَحِم اللَّهُ » : امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود «؟ اند
وي هم چنان که حضرت علی علیه السلام سواره می رفت، «. قتلاکم و موتاکم؛ خداوند کشته ها و مردگانتان را رحمت کند
ارجع، فإنّ » : دوباره امام متوقف شد و فرمود «! باز گرد » : پیاده در رکابش حرکت می کرد که ناگهان حضرت به وي فرمود
.« مشیَ مثلک فتنهٌ للوالی و مَذلَّهٌ للمؤمنین؛ برگرد، زیرا بدرقه و همراهی کسی مثل تو، موجب فتنه والی و مذلّت مؤمنان است
.(1)
*****
. وقعه صفّین، ص 531 ؛ ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 62
حرّ بن سهم رَبعی
حرّ فرزند سهم بن طریف رَبَعی از یاران امیرمؤمنان علیه السلام در صفّین بود. وي هنگامی که حضرت براي عزیمت به منطقه
صفّین از کوفه خارج شد، پیشاپیش حضرت حرکت کرد و این اشعار را سرود:
یا فَرسی سِیري و اُمّی الشاما
و قَطِّعی الحُزونَ و الأعلاما
و نابِذي مَن خالَفَ الإماما
انّی لَأرجو إن لَقینا العاما
جمعَ بنی اُمیه الطَّغاما
أن نقتلَ العاصِیَ و اُلهماما
و أن نُزیلَ مِن رجالٍ هاما
- اي اسب بادپاي من، بتاز و آهنگ شام کن و فراز و نشیب ها را به تک در نورد.
- و هر که را با امام مخالفت کرده است، بیرون انداز. همانا من امیدوارم که امسال با آنان رویا رو شویم.
- بنی امیه گروهی طغیان گر را جمع کرده تا ما آن افرادِ نا فرمان و سرکش را بکشیم.
.( - و این که سرِ مردان سرکش را به زیر افکنیم.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 133
حریث بن جابر حنفی بکري
حُرَیث بن جابر حنفی بکري، از اصحاب علی علیه السلام( 1) و از فرمانداران و حاکمان شرقِ کشور اسلامی از جانب حضرت
بوده است. وي در زمان فرمانروایی اش در آن بلاد، دو دختر یزد جرد پادشاه ایران را به مدینه فرستاد و حضرت حسین علیه
بود به ازدواج خود در آورد و امام چهارم حضرت زین العابدین علیه السلام از « شهربانو » السلام یکی از دختران را که نامش
وي به دنیا آمد و دختر دیگر را محمد بن ابی بکر اختیار کرد و از او قاسم بن محمد بن ابی بکر به دنیا آمد. از این رو فرزند
.( محمد بن ابی بکر با امام زین العابدین علیه السلام پسر خاله هستند.( 2
وي در صفّین حضور داشت و از شاعران این
به « عبیداللَّه بن عمر بن خطاب » جنگ به شمار می رود. او امیر و فرمانده نیروهاي بصره در صفّین بود.( 3) در همین جنگ، با
به جاي مانده است که « صلتان عبدي » و « حریث بن جابر » ،« عبیداللَّه بن عمر » مبارزه پرداخت و او را به قتل رساند. اشعاري از
.( دلالت بر این امر دارد.( 4
در جنگ صفین، پس از آن که جمعی به دستور معاویه قرآنها بر سر نیزه ها کردند و بعضی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام
مخالفت خود را با ادامه جنگ اعلام نمودند، حریث در حمایت از حضرت خواستار ادامه نبرد با معاویه شد و بعد از سخنان
روشن گرانه حضرت علی علیه السلام برخی از رؤساي قبایل برخاستند و مطالبی گفتند از جمله حریث برخاست و گفت:
ایها الناس، إنّ علیاً لو کان خَلَفاً هذا الأمر لکان المَفزع إلیه، فکیف و هو قائده و سائقه، و إنّه و اللَّه ما قَبِل من القوم الیوم الّا ما
دعاهم إلیه أمس، و...؛
اي مردم! همانا علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، لذا فرمان و دستور با او است، در حالی که او پیشوا و »
فرمانرواي سپاه است، به خدا سوگند علی علیه السلام امروز چیزي از آنان قبول نمی کند، جز آن که دیروز همان را به آنها
پیشنهاد داده بود و حال اگر بر آنان رد کند و خواسته آنها را نپذیرد شما با وي مخالفت می کنید و کسی که با علی مخالفت
کند، او به جاهلیّت بازگشته یا مغرور شده است، پس هرکس با ما مخالفت کند، بین ما و او چیزي جز شمشیر نخواهد بود.
.(5)
این سخنان خالصانه وي
که حکایت از ایمان او به راه و رسم امیرالمؤمنین علیه السلام داشت، در دل سپاهیان حضرت اثر نکرد و متأسفانه ماجراي
حکمیت به وجود آمد.
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 26
. ارشاد مفید، ج 2، ص 137
. وقعه صفّین، ص 205
. ر. ك: همان، ص 299 و 300
. ر. ك: همان، ص 485
حزین القاري
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 23
حسان بن خوط ذهلی
براي اعلام اسلام آوردن به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله « بکر بن وائل » حسّان مرد ممتازي بود که از طرف قبیله
شرف یاب شد. وي همراه دو پسرش در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه السلام شرکت داشتند که یکی از فرزندانش
این گونه سرود:
انا ابن حسّان بن خوط و أبی
رسول بکر کلها الی النبی
- من فرزند حسان بن خوطم و پدرم پیک قبیله بکر به سوي پیامبر بود.
را با خود حمل می کرد و در رکاب امام علیه السلام در « بکر » بود که در جمل پرچم قبیله « حارث » فرزند دیگر حسّان به نام
.( همان نبرد جنگید و به شهادت رسید.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 2، ص 7
[ حسان بن مخدوج (محدوج)[ 1
.وي از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود که در جنگ صفّین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرده است، او فرمانده پیاده
.( نظام قبیله بکر بن وائل بوده است.( 2
« ربیعه » و « کنده » را از فرماندهی قبایل « اشعث بن قیس » ، نصر بن مزاحم نقل می کند: امیرالمؤمنین قبل از حرکت به صفّین
واگذار کرد. با این اقدام بین یمنی ها بحث و گفت و گو درگرفت « حسّان بن مخدوج » عزل کرد و ریاست این دو قبیله را به
که چرا اشعث برکنار شده و به جاي وي حسّان برگزیده شده است؟ این جریان به اطلاع معاویه رسید و از اشعث خواست علیه
امام علی علیه السلام شورش کند، اما امام علیه السلام براي رفع فتنه به اشعث فرمود: اي اشعث! من تو را در این پرچم شریک
قرار می دهم. اشعث پذیرفت و اختیار را به امام علیه السلام داد، لذا میمنه (طرف راست) سپاه عراق را به دست
.( اشعث داد و میسره در اختیار حسّان باقی ماند.( 3
*****
آمده است. « مخدوج » ضبط شده و در کتاب الجمل مفید « محدوج » ، در کتاب صفین
. الجمل، ص 320
. ر. ك: وقعه صفّین، ص 137 و 140
حسان بن مخزوم بکري
شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام به شمار آورده است. همو می افزاید: وي همواره با حضرت
.( بوده است.( 1
.( بوده است.( 2 « حسان بن مخدوج » این احتمال هست که وي همان
*****
. رجال طوسی، ص 40 ، ش 36
شرح حال او در شماره قبل گذشت.
حسن عرنی
.( بوده است.( 1 « بجیله » حسن عرنی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و از قبیله
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 7
[ حسین بن محدوج (مخدوج)[ 1
.حسین بن محدوج بن بشر بن خوط از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام بود. وي در جنگ جمل پرچم دار سپاه حضرت بود. و
.( در رکاب حضرت امیر علیه السلام به شهادت رسید.( 2
*****
ضبط شده است. « مخدوج » محدوج و در کتاب وقعه صفین » در کتاب الجمل مفید و الاصابه
. ص 65 ،« حسّان بن خوط » ر. ك: الاصابه، ج 2، ترجمه
حسین بن نوف ناعظی
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 40 ، ش 35
حش (حنش) بن مغیره
.( به گفته شیخ طوسی، حش (یا حنش) بن مغیره از اصحاب علی علیه السلام بوده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 40 ، ش 37
حصین بن جندب (ابو ظبیان کوفی)
ابوظبیان » را از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شمار آورده و می نویسد: کنیه اش « حصین بن جندب » ، شیخ طوسی
.( بوده است.( 1 « الجنبی کوفی
.( را از اصحاب یمنی امیرمؤمنان علیه السلام می داند.( 2 « ابو ظبیان جنبی » ، برقی
او مورد وثوق غیر واحدي بلکه اجماع بر موثق بودن اوست و روایات زیادي در کتاب ها از او باقی مانده و او از علی بن ابی
طالب علیه السلام، عمر، ابن مسعود، سلمان، عمار، حذیفه و دیگران حدیث نقل کرده است. او در سال 89 یا 90 هجري از دنیا
.( رفته است.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 10
. رجال برقی، ص 6
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 346 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 316
حصین بن حارث بن عبدالمطلب
.( او از اصحاب بدر پیامبر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1
.( شیخ مفید، او را از مهاجران بدري می داند که با حضرت علی علیه السلام بیعت کرده است.( 2
در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام، حمزه، جعفر، عبیده بن « فمن کان یَرجو لقاء ربّه » ابن عباس می گوید: آیه شریفه
.( حارث و دو برادرش طفیل و حصین نازل شده است.( 3
وفات او در سال 33 هجري می باشد و به نقل طبرانی از عبیداللَّه بن ابی رافع، او با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد و در
.( جنگ صفین در رکاب حضرت جنگیده است.( 4
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 14 ؛ اسد الغابه، ج 2، ص 24
. الجمل، ص 103 ؛ اسدالغابه، ج 2، ص 24 ؛ الاصابه، ج 2، ص 84
. الجمل، ص 103 ؛ اسدالغابه، ج 2، ص 24 ؛ الاصابه، ج 2، ص 84
، الجمل، ص 103 ؛ اسدالغابه، ج 2، ص 24 ؛ الاصابه، ج 2
. ص 84
حصین بن سعید جرشی
را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده که در نبرد صفین در رکاب امیر « حصین بن سعید جرشی » ، نصر بن مزاحم
.( مؤمنان علی علیه السلام حضور داشته و از جمله کسانی است که در یک نبرد تن به تن مجروح شده است.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 556
حصین بن عبدالرحمن سلمی
.( شیخ طوسی او را از اصحاب امام علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 34
حکم بن ازهر حمیري
حکم فرزند ازهر بن حمیري، از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که در صفّین نیز مجاهدت کرد و به شهادت رسید.
حمله کرد و او را « حکم بن ازهر » است که به « حجر الشر » نصر بن مزاحم می نویسد: قاتل وي، حجر بن یزید کندي معروف به
به شهادت رساند، حجر در هنگام نبرد چنین رجز می خواند:
أنا الغلام الیمنی الکندي
قد لبس الدِّیباجَ و الإفرندي
- من مردي یمنی کندي هستم که لباس دیباج و حریر به تن دارد.
از میان اصحاب حضرت علی علیه السلام بیرون آمد و در انتقام خون « رفاعه بن ظالم حمیري » پس از شهادت حکم، بلافاصله
حمله ور شد و چنین رجز می خواند: « حجر الشر » به « حکم بن ازهر »
انا بنُ عمِّ الحَکمِ بنِ أزهر
الماجِدُ القَمقامِ حینَ یَذکر
هستم، آن بزرگ زاده اي که چون نامی از وي برند، تحسینش کنند. « حکم بن ازهر » - من پسر عموي
زد که نقش بر زمین شد و به هلاکت رسید. امیرمؤمنان علیه السلام نیز هنگامی که خبر کشته « حجر الشر » وي چنان ضربتی بر
حکم بن » الحمد للَّه الذي قَتَل حُجراً بِالحکم بن أزهر؛ سپاس خداوندي را که به انتقام خون » : را شنید، فرمود « حجر الشر » شدن
.(1).« را به هلاکت رسانید « حجرالشر » ،« ازهر
*****
. وقعه صفّین، ص 243 و 244
حکم بن حنظله کندي
از اصحاب علی علیه السلام بود که در نبرد صفّین در رکاب امیر مؤمنان علی علیه السلام جنگید و از جمله « حکم بن حنظله »
.( کسانی است که در همین جنگ، زخمی شد.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 557
حکیم بن جبله عبدي
اشاره
و از زاهدان ربیعه و از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه « عبد قیس » از بزرگان « جَبَله بن حصین عبدي ربعی » حکیم( 1) فرزند
السلام می باشد. حکیم به زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شده است. اما ابن اثیر می گوید: روایتی از او نرسیده
.( و دلیلی بر تشرف او نداریم، ولی او مردي صالح و دین دار بود و افراد قبیله اش مطیع و فرمانبردار وي بودند.( 2
.( ابن ابی الحدید، وي را از شجاع ترین مردان عرب به شمار آورده است.( 3
شخصیتی ممتاز و مردي پرهیزگار و غیرت مند بود، و در میان « حکیم بن جبله » از مجموع نظرات مورخان استفاده می شود که
قوم خود شخصیتی متنفذ و مطاع به شمار می آمده است. در شخصیت نافذ و ایمان و اعتقاد او همین بس که وي در جریان
برخورد با کجروي هاي عثمان خلیفه سوم، با گروه یک صد نفري از اهالی بصره به مدینه آمد و رهبري آنان را در محاصره
.( قصر عثمان عهده دار بود.( 4
امارت نمود ولی بعد از آن به بصره آمد و در شورش علیه عثمان با گروهی به « سند » حکیم از طرف عثمان مدتی بر سرزمین
.( مدینه عزیمت کرد و در قتل او شرکت نمود.( 5
حکیم و نبرد با ناکثین و شهادت
اندوه امام از خبر شهادت حکیم
*****
می خوانند. « حاء » حکیم به فتح حاء و نیز به ضم حاء هم خوانده شده و اکثراً به ضم
اسد
. الغابه، ج 2، ص 39 ؛ الاصابه، ج 2، ص 178
. شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 56
ر. ك: مروج الذهب، ج 2، ص 352 و شرح آن در صفحات بعد خواهد آمد.
. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 44
حکیم و نبرد با ناکثین و شهادت
طلحه و زبیر به همراه عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد بصره شده بودند تا به جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام
فرماندار امیر المؤمنین علیه السلام در بصره بر سر متارکه جنگ تا رسیدن « عثمان بن حنیف » بروند، اما در بصره نخست با
حضرت امیر علیه السلام به توافق رسیدند. امّا ناکثین با نادیده گرفتن معاهده صلح که تنها ساعاتی از امضاي آن گذشته بود،
از غفلت عثمان بن حنیف سوء استفاده کردند و شبان گاه به قصر فرمانداري حمله ور شده و پس از به شهادت رساندن حدود
چهل نفر از نگهبانان، وارد قصر شدند و عثمان بن حنیف (حاکم بصره) را به اسارت گرفته و نزد عایشه بردند.
عایشه، حکم قتل او را صادر کرد؛ اما گروهی از اصحاب جمل، عایشه را از کشتن ابن حنیف باز داشتند. عایشه پیشنهاد آنان
را پذیرفت و دستور حبس او را صادر کرد و دستور داد چهل ضربه شلاق به او زدند و موهاي صورت و ابرو و نیز مژه هایش
.( را دانه دانه کندند و به چشمانش آسیب رساندند و سپس او را زندانی نمودند!( 1
رسید، این مرد شجاع و غیرت مند و علاقه مند به امیر مؤمنان علیه السلام « حکیم بن جبله » وقتی خبر این ماجراي دلخراش به
خود با جمع زیادي( 2) براي مقابله با طلحه و زبیر از شهر خارج شد.
او در مقابل قواي
« عبداللَّه بن زبیر » قرار گرفت و جنگ شدیدي به راه انداخت. ولی قبل از شروع جنگ با « زابوقه » طلحه و زبیر در محلی به نام
در بازار ارزاق شهر ملاقات کرد، ابن زبیر از او سؤال کرد: چه می خواهی بکنی؟
گفت: ما دو چیز می خواهیم: اول این که از این ارزاق ما نیز استفاده کنیم و دوم این که عثمان بن حنیف را آزاد سازم تا
مجدداً در دارالاماره مستقر شود و همان طوري که بین شما و او قرارداد صلحی منعقد گردیده است، عمل نمایید تا حضرت
علی علیه السلام خود بیاید، البته اگر بیش از این، نیروهایی که هم اکنون به همراه دارم، اعوان و انصار دیگري سراغ داشتم، به
و « عثمان بن حنیف » خدا قسم به این پیشنهادي که به تو کرده ام، راضی نمی شدم و به تلافی اعمال ناجوانمردانه شما در حق
قتل عام نگهبانان دارالاماره با شما وارد جنگ می شدم و شما را در برابر کشتن برادران دینی می کشتم. آیا شماها از خشم و
قهر خدا نمی ترسید؟ به چه حقی خون این برادران بی گناه ما را حلال دانسته اید؟ ابن زبیر گفت: به خاطر خون عثمان!
بودند؟ آیا مگر اینها در زمان کشته « عثمان بن عفان » حکیم گفت: مگر این افراد مظلومی که به دست شما کشته شدند، قاتل
شدن عثمان در مدینه حضور داشتند؟
ابن زبیر در جواب گفت: اولاً: چیزي از این ارزاق و آذوقه به شما نمی دهیم، و ثانیاً: عثمان بن حنیف را هم آزاد نخواهیم
کرد مگر این که او به طور رسمی علی را از خلافت عزل نموده و
دار الاماره را رسماً به ما واگذار نماید.
«. اللهم انک حکم عدل فاشهد؛ خداوندا تو شاهد عادلی هستی، خود گواه باش » : حکیم با شنیدن سخنان عبداللَّه بن زبیر گفت
إنی لستُ فی شکٍ مِن قتال هؤلاءِ فَمَن کان فی شکٍ فلینصرف؛ من در مورد لزوم و ضرورت جنگ » : سپس به یارانش گفت
با اینها کم ترین تردیدي ندارم، پس هر کسی تردید دارد، می تواند از ادامه راه منصرف گردد - عده اي که آمادگی جنگ
نداشتند از حکیم جدا شده و رفتند، و حکیم با نیروهاي باقی مانده به راه خود ادامه داد، و جنگ سخت و خونینی را آغاز
نامیده اند. نیروهاي « جمل اکبر » و جنگ حضرت علی علیه السلام را « جمل اصغر » نمود و به نقل ابن ابی الحدید: این جنگ را
حکیم در چهار گروه بودند و خود حکیم مقابل طلحه قرار گرفت، ذُریح مقابل زبیر، و ابن محترش( 3) مقابل عبدالرحمن بن
عتاب، حرقوص بن زهیر مقابل عبدالرحمن بن حرث( 4) از سپاه جمل قرار گرفتند و جنگ بسیار سخت و شدیدي نمودند.
در کمال تهور و « حکیم بن جبله » در جریان این جنگ سخت، مردي از سپاه دشمن با شمشیر، پاي حکیم را قطع کرد امّا
شجاعت پاي قطع شده اش را به دست گرفت و به سوي آن مرد پرتاب نمود و اتفاقاً پاي قطع شده به گردن او اصابت کرد و
از اسب به زمین افتاد، حکیم بلافاصله خود را به او رساند و با ضربات دست او را به قتل رساند و هم چنان به نبرد خود ادامه
.( داد تا خود و یارانش به شهادت رسیدند.( 5
*****
تفصیل بیشتر این واقعه را
در شرح حال احنف بن قیس و عثمان بن حنیف ملاحظه نمایید.
در تاریخ طبري، هفت صد نفر ذکر شده است.
ذکر شده است. « ابن محرّش » در تاریخ طبري
ذکر شده است. « حارث » در تاریخ طبري
.318 - 466 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 323 - ر. ك: کامل ابن اثیر ج 2، ص 320 ؛ تاریخ طبري، ج 4، ص 471
اندوه امام از خبر شهادت حکیم
وقتی خبر شهادت حکیم و رشادت هاي طایفه کوچک عبد قیس و بکر بن وایل به سمع امیر المؤمنین علیه السلام رسید، آن
.( حضرت بسیار اندوهگین شد و در مدح دلاوري و شجاعانه او و یارانش اشعاري سرود.( 1
*****
. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 326 ؛ تاریخ طبري، ج 4، ص 481 ؛ ر. ك: اعیان الشیعه، ج 6، ص 214
حکیم بن سعید حنفی (ابو یحیی)
حکیم بن سعید (سعد) حنفی از اصحاب امام علی علیه السلام و از شرطه الخمیس( 1) حضرت بوده و کنیه اش را ابویحیی ذکر
.( شده است.( 2
محسن امین از خلاصه علامه نقل می کند که حکیم بن سعید از اولیاي اصحاب امیرالمؤمنین و از شرطه الخمیس آن حضرت
.( دانسته اند.( 4 « حکیم بن سعد » بوده است.( 3) عده اي او را
نقل می کند: در جنگ نهروان همین که نهروانیان را ملاقات کردیم، طولی نکشید گویا کسی به آنان گفت: بمیرید « حکیم »
و همه مردند، پیش از آن که قدرت و شوکت خود را به نمایش بگذارند، نابود شدند؛( 5) زیرا در جنگ نهروان ساعاتی بیشتر
طول نکشید که چهار هزار نفر از نیروهاي نهروانیان به جز نُه نفرشان همه به دست سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت
رسیدند و نابود شدند.
*****
. ر. ك: همین اثر، ص 105
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 5؛ رجال برقی، ص 4
. اعیان الشیعه، ج 6، ص 215
آمده است. « سعد » آمده ولی در تاریخ بغداد « سعید » ، در رجال طوسی و برقی، نام پدر حکیم
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 273
حکیم بن سلامه حزامی
حکیم بن سلامه از اصحاب حضرت علی علیه السلام بود و در جنگ جمل نیز حضور داشت.
را به عنوان نماینده خود نزد اصحاب جمل فرستاد تا آنان را به « قعقاع بن عمرو » امیرمؤمنان قبل از بروز جنگ جمل، ابتدا
بدون هیچ « قعقاع » صلح و پرهیز از مقاتله دعوت کند، اما اغلب آنان تمایلی از خود براي مذاکره نشان ندادند.( 1) هنگامی که
به جانب آنان فرستاد که اگر حاضر به مذاکره و صلح « مالک بن حبیب » را همراه « حکیم بن سلامه » ثمري بازگشت، حضرت
نیستید، لااقل مهلت دهید تا هردو
در مورد عاقبت این کار (جنگ) بیندیشیم.
گفتیم. از این رو نه صلحی صورت می « قعقاع » اصحاب جمل پیام آنان را نیز رد کرده و گفتند که حرف ما همان است که به
.( گیرد و نه مهلتی مقرر می گردد، پس خود را براي جنگ مهیا کنید.( 2
*****
ظاهراً گروهی از اصحاب جمل، با صلح و مذاکره با امیرالمؤمنین علیه السلام موافق بودند و حتی پس از شنیدن نصایح امام
علیه السلام و نمایندگان آن حضرت، تصمیم داشتند از میدان جنگ خارج شده و کناره گیري نمایند، اما عده اي در میان
سپاه عایشه، آنان را سرزنش کرده و از کناره گیري منع نمودند، ولی زبیر به ملامت یارانش اعتنایی نکرد و از معرکه قتال
. خارج شد. ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 507
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 496
حلاس بن عمرو هجري
.( را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « حلاس » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 22
حمزه بن عتبه
حمزه فرزند عتبه بن ابی وقّاص، همراه برادرش (هاشم مرقال) امیرمؤمنان علیه السلام را در صفّین همراهی کرده است. وي هم
چنین از شاعران سپاه علی علیه السلام بوده است.
نصر ابن مزاحم می نویسد: معاویه، براي پیروزي در جنگ صفین، عمرو عاص را با سپاه زیادي به سوي لشکریان علی علیه
به مصاف وي رفت و جنگید، سرانجام پس از رجزخوانی، نیزه زدن و قتال، عمرو عاص « حمزه بن عتبه » السلام اعزام کرد؛ اما
احساس شکست کرد و از ادامه جنگ خودداري نمود و به سوي معاویه بازگشت و از فضایل، سلحشوري ها و حمله هاي
.( بسیار تعریف کرد.( 1 « حمزه »
حمزه در مقابل عمروعاص این قصیده را سرود:
دعانی عمروٌ للقاء فلم اُقِل
و أيُّ جوادٍ لا یُقال له هَنی
و ولَّی علی طِرفٍ یَحولُ بِشکّهٍ
مُقلَّصهٍ أحشاؤُه لیس یَنثنی
فلو أدرکته البیضُ تحتَ لوائِه
لَغُودِرَ مجدولًا تَعاوَرُهُ القُنی
علیه نجیعٌ مِن دماءٍ تَنوشُه
.( قَشاعمُ شُهبٌ فی السباسب تَجتنی( 2
- عمرو مرا براي دیدار، خوانده است و من رد نمی کنم و کدام کریمی است که او را اجابت نکند.
- او سوار بر اسبی نژاده، باریک میان، غرق در اسلحه که به جولان درآید و منحرف نشود، روي آورده است.
- اگر نیزه در زیر پرچم وي به او اصابت کند، به خاك درمی غلتد و نیزه هاي جان شکار او را از پا می افکند.
پیکرش غرقه به خون می شود. « سَباسب » - به زیر ضربات تیغ درخشانی چون شهاب و تیرهاي دل دوزِ
*****
. وقعه صفّین، ص 377
. وقعه صفّین، ص 377
حنش بن ربیعه (ابو المعتمر کنانی)
1) از اصحاب امام علی علیه السلام است و از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل حدیث )« ابن معتمر » و به قولی « حنش بن ربیعه »
کرده است.( 2) و
.( به خون خواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام قیام کرده است.( 3 « سلیمان بن صرد خزاعی » از توابینی است که با
*****
ضبط کرده است. « حنش بن معتمر » و در پاورقی اصلاح شده « حش بن مغیره » در رجال طوسی، ص 40 ، ش 37 او را
ضبط کرده است. « حنش بن معتمر » و در پاورقی اصلاح شده « حش بن مغیره » در رجال طوسی، ص 40 ، ش 37 او را
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 555 ؛ کامل ابن اثیر ج 2، ص 626
حنش بن عبداللَّه (ابو رشدین)
حنش » کنیه داشت. بعضی نام او را « ابو رشدین صنعائی » از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود که به « حنش فرزند عبداللَّه »
گفته اند. وي با امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه بود و از امام علی، ابن مسعود، ابن « فرزند علی بن عمرو بن حنظله سبائی
رویفع بن » عباس و دیگران نقل حدیث کرده و پس از شهادت امام علی علیه السلام از کوفه به مصر رفت و در جنگ مغرب با
.( شرکت نمود و در آفریقا در سال 100 هجري درگذشت.( 1 « ثابت
*****
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 471
حنظله بن نعمان بن عمرو
.( حنظله بن نعمان از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام بوده و در صفّین حضور داشت.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 16 ؛ اسدالغابه، ج 2، ص 61 ؛ الاصابه، ج 2، ص 139
حویرثه بن سمی عبدي
از اصحاب علی علیه السلام است که در صفّین حضور داشت. هم چنین وي شاعر بود و قصیده اي « حُویرثه بن سمیّ العَبدي »
.( را بعد از جنگ صفّین سروده است.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 383
حیان بن ابجر کنانی
از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است که در جنگ هاي امیرمؤمنان علیه السلام نیز حضور یافت و « حیان بن ابجر کنانی »
.( در جنگ صفّین به شهادت رسید.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 2، ص 67
حیان بن هوذه نخعی
حیان بن هوذه از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود که در صفّین به سال 37 هجري به شهادت رسید.
طبري و دیگر مورخان نقل کرده اند: نخعی ها در روزهاي آخر صفّین، نبرد بسیار شدیدي به راه انداختند و نیروهاي زیادي از
خود پرچم دار نیروهاي تحت امر مالک اشتر بود. « حیان » ، به شهادت رسیدند « بکر » و برادرش « حیان بن هوذه » آنان از جمله
مَن » : مالک در حالی که ستون هایی از سپاه را بازبینی می کرد و آنان را براي تهاجم جدید آرایش می داد، چنان فریاد زد
1) که همگان متوجه نداي مالک شدند. )«... یَشري نَفسَهُ من اللَّه عزّوجلّ و یقاتل مع الأشتر
و گروه بسیار زیادي از سپاهیان، اطراف وي را گرفتند و حیان که پرچم دار گروه بود، دستور « حیان » ، پس از سخنان مالک
پیش روي داد و خود نیز در رأس نیروهاي تحت امرش به قلب سپاه دشمن حمله ور شد و تا اردوگاه اصلی سپاه شام پیش
و برادرش « حیان بن هوذه » ، روي کرد و جنگ بسیار سختی در کنار اردوگاه سپاه شام واقع شد و عاقبت در این نبرد قهرمانانه
.( بکر و... به شهادت رسیدند.( 2
*****
چه کسی حاضر است بر سر جانش با خدا معامله کند و با من به اردوگاه دشمن بتازد که یا پیروزي نصیب وي گردد یا این
«. که به لقاء اللَّه بپیوندد
ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 32 و 47 ؛ وقعه صفّین، ص